اماکن دیگر مکه و حرم، که دعا در آنها مستجاب است
از حسن بصری در رساله مشهورش روایتی آمده که گفته میشود دعا در پانزده جای مکه مستجاب است: 1- «ملتزم» 2- زیر ناودان 3- کنار رکن یمانی 4- صفا 5- مروه 6- میان صفا و مروه 7- میان رکن و مقام 8- درون کعبه 9- منا 10- جمع 11- عرفات 12- 13- 14- کنار جمرات سه گانه.
در نسخهای که از این رساله در اختیار دارم، چنین آمده و جاهایی که قید شده، چهارده مورد است. به نظر میرسد یک مورد از قلم افتاده است و احتمال دارد پشت مقام یا در (محل) طواف باشد؛ زیرا از حسن بصری این دو جا به عنوان جاهایی از مکه که دعا در آنجا مستجاب میشود، روایت شده است.
در روایتی که این دو جا ذکر شده، نامی از رکن یمانی برده نشده است و دو عبارت هست که با روایتی که نقل کردیم اختلاف دارد 1- کنار زمزم- که به جای میان رکن و مقام- و 2- مزدلفه- به جای جمع-. این روایت را محبّ طبری در «القری» آورده و گفته است: از حسن بصری روایت شده که در کنار حجرالأسود، دعا مستجاب است.
ص: 370
بدین ترتیب تعداد جاهایی (که دعا در آنها مستجاب میشود) به شانزده میرسد.
همچنین میگوید: در آنجا که از فضیلت نیایش و ندبه در پشت کعبه یاد میکنیم، از هفدهمین جا نیز یاد شده است.
به نظر میرسد جاییکه محبّطبری بدان اشاره کرده، همان مستجاری است که پیش از این ذکر شد. محبّ میگوید: آنچه از کلّ این روایت برمیآید، تعمیم اجابت دعا در این جاها است؛ اعم از اینکه در ضمن مناسک باشد یا نباشد و انشاءاللَّه تعالی نیز چنین است. اینکه برخی (زمانها) را مختص اجابت دعا بدانیم و (زمانهای) دیگری را ندانیم، خلاف ظاهر است و اگر خصوصیتی برای جای ویژهای مسلّم گشت و ثابت شد، میتوان آن را به همه احوال تعمیم بخشید.
در اینکه حسن بصری از استجابت دعا در کنار جمره عقبه سخن گفته، جای تأمل است؛ زیرا انسان در آنجا و به هنگام رمی جمرات، به دعا نمیایستد بنا براین چگونه در جایی که دعا کردن نهی شده است، دعای انسان مستجاب میشود؟ مگر آنکه مراد وی (حسن بصری) آن باشد که دعا در نزدیکی آن مستجاب است و دعا کننده، از دور در حال رد شدن دعا کند. واللَّه اعلم.
استاد ما قاضی مجدالدین شیرازی در کتاب خود «الوصل والمُنی فی فضل مِنی» از جاهای دیگری در مکه و حرم یاد کرده که دعا در آنجا قبول میشود. از «نقّاش مفسّر» نقل کرده که او در «منسک» خود گفته است: دعا در ثبیر (دشت)- دشتی که در کنار غار فتح واقع است- به اجابت میرسد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از نبوت و در اوایل ظهور اسلام در آنجا به دعا و نیایش و عبادت میپرداخت. از این رو عایشه امّالمؤمنین در ایام اقامت خود در مکه، در آنجا اقامت گزید. وی میافزاید: و استجابت دعا در مسجد کبش را دیگری افزوده و همچنین مسجد خِیف را دیگری اضافه کرد و مسجد نحر در دشت مِنی را نیز ابنجوزی گفته و در مسجدالبیعه که جزو مِنی است و (در) غار مرسلات و غار فتح (هم دعا مستجاب است)؛ زیرا این غار در ثَبِیر؛ همان جایی که در منا است و صخره عایشه نام دارد. باز افزودهاست: نقاش گوید: دعا در صورتیکه (دعا کننده) از درِ بنیشیبه
ص: 371
وارد شود و در منزل خدیجه بنت خُوَیلد در شب جمعه و در تولّد پیامبر صلی الله علیه و آله به هنگام غروب دوشنبه و در دار خیزران نزدیک «مجتبی» در فاصله دو نماز مغرب و عشا و نیز زیر سدره در عرفه، هنگام غروب و در مسجد شجره روزهای چهارشنبه و در مسجد متّکأ بامداد یکشنبهها و در جبل ثور به هنگام ظهر و در حِرا و ثَبِیر در همه وقت و نیز در مسجد نحر دعا مستجاب میگردد.
گفتنی است سخن استاد ما قاضی مجدالدین مبنی بر این که مسجدالبیعه در مِنا است، چندان مسلّم و یقینی نیست؛ زیرا این مسجد در پشت عقبهای به فاصله پرتاب یکتیر یا بیشتر از مرز منا است. بسیاری نیز میگویند مسجد البیعه جزو منا است، به نظر میرسد همان مسجدی است که در جمره عقبه در سمت چپ کسی که به منا میرود، واقع است که میان او و منا همان مقدار مذکور فاصله است. در دیوار رو به قبله این مسجد دو تخته سنگ قرار دارد که روی آن نوشته شده است «مسجدالبیعه».
استاد ما قاضی مجدالدین محل سدره در عرفه و نیز مسجد شجره و متّکأ را مشخص نکرده و من نیز چیزی دستگیرم نشد. گمان میکنم که متّکأ مورد نظر، همان جایی است که ازرقی یاد کرده؛ زیرا در روایتی که سند آن به خودش میرسد، در بخشی با عنوان: «جاهایی از مکه که نماز در آنها مستحب است و آثار و نشانهایی که از پیامبر صلی الله علیه و آله در آن وجود دارد» میگوید: از جمله این جایها، مسجدی در «اجیاد» (1) است که به آن «متکأ» گویند.
از جدّم احمدبن محمد و یوسفبن محمدبن ابراهیم شنیدمکه در پاسخ به پرسشی راجع به متّکأ و اینکه آیا درست است که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا تکیه داد، منکر شدند و گفتند:
چنین خبری را شنیدهاند. جدّ من همچنین گفت: از مسلمبن خالد زنجی و سعیدبن سالم قداح و چند تن از علما شنیدم که مسأله متّکأ از نظر ایشان چندان مسلّم و یقینی نیست
1- اجیاد؛ همان جایی است که اسبهایی که خداوند برای حضرت اسماعیل علیه السلام رام کرد، در آن قرار دادهشد معجمالبلدان، ج 1، ص 105 و گفته میشود این جا، از آن جهت اجیاد نامیده شد که از آنجا اسبان تیزرو، همراه با سیمرغ، بیرون شدند اخبار مکه، ج 1، ص 82.
ص: 372
و آن را ضعیف میدانند ولی در عین حال مسلّم میدانند که پیامبر صلی الله علیه و آله در «اجیادالصغیر» به نماز ایستاد که البته ربطی به آن موضوع ندارد و میگوید: از کسی از اهل مکه نشنیدهام که مسأله متّکأ را مسلّم دانسته باشد. (1) در «اجیاد الصغیر» جایی هست که امروزه آن را متّکأ میخوانند و آنجا ریگستانی مرتفع و وسیعِ چسبیده به خانهای منسوب به شیخ یحییبن علیبن بخیر حَجَبی (بزرگ پردهداران) است. این خانه اکنون به سعدالدویدار فرزند شریف احمدبن عجلان، والی مکه شهرت دارد.
یکی از فقهای مکه برایم گفت که او شریف عجلان والی مکه را دید که گروهی را که مشغول بازی در آنجا بودند، سرزنش میکرد و خواهان حفظ حرمت آن مکان بود.
علّت این امر را نیز انتساب آن به پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته است. یکی از پردهداران نیز به نقل از نزدیکانش برای او گفت که پیامبر صلی الله علیه و آله در این مکان دیده شده است. این جا در سمت چپِ کسی است که به سمت «رباط ربیع» در نزدیکی آن، حرکت کند. در اینکه متّکأ منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله باشد، جای تأمل است؛ زیرا ازرقی مطلبی دارد که براساس آن، المتّکأ در درّهای قرار دارد که چاه عِکرمه در «أجیاد الصغیر» در آن واقع است و اگر چنین باشد متّکأ ریگستان مزبور نیست.
فاکهی در مورد متّکأِ واقع در اجیاد، مطلبی سازگار با ازرقی آورده است، ولی مطالبی در باره آن یادآور شده که ازرقی نیاورده است. در مطلبی با عنوان «جاهایی در مکه که نماز در آنها مستحب است» میگوید: از جمله جایی است که در «اجیاد الصغیر» است که به آن المتّکأ میگویند. (2) برخی از مردم نیز میگویند: اولین جایی که قرآن نازل شد، اینجا بود و آیه: اقْرَأْ بِسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ... (3)
که نخستین سوره از قرآن است، در همین جا نازل گردید. این
1- اخبار مکه، ج 2، ص 202
2- همان، ج 2، ص 202
3- علق: 1
ص: 373
سخن بسیار عجیب است (1) ولی با این حال آن را آوردیم.
نزدیک در معروف به «بابالعمره» مسجدالحرام جایی است که به آن «المتّکأ» گویند. جنب خانه مرشدی و نزدیک مدرسه أرسوفیه که به آن خواهیم پرداخت، در راه اصلی تنعیم نیز جایی است که به آن المتّکأ میگویند که هیچیک از این دو مکانِ مورد نظر نیست، شاید از این جهت بدین نام خوانده میشوند که در آنجا خستگی راه عمره بدر میشود و تکیه میدهند و استراحت میکنند.
اما در مورد «مسجد شجره» که بدان اشاره شد، این مسجد در حدیبیه واقع است و شجره (درختی) که این مسجد بدان منسوب است، درختی است که بیعت رضوان- چنان که در قرآن کریم آمده است- در سایه زیر آن صورت گرفت. این درختِ قهوهای رنگ، در میان مردم مشهور شده بود، پس از قطع، رنگش متمایل به سیاهی شد؛ زیرا عمربن خطاب وقتی شنید که مردم به کنار آن میآیند و نماز میخوانند و حرمتش میگذارند، دستور قطع آن را صادر کرد، چون این کار را بدعت میدانست.
این مطلب از ابنجُرَیج در کتاب فاکهی نقل شده است.
فاکهی در باره این مسجد مطالبی بیان کرده؛ از جمله وقتی ذکری از مسجد حدیبیه به میان آورده، میگوید: این مسجد در سمت راست جاده جدّه است و همان مسجدی است که مردم ادّعا میکنند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و یارانش در آن بودند و آن «مسجد رکوز» است. پس از آن مسجد دیگری وجود دارد که مردم در آن نماز میخوانند. این مسجد را یقطین بن موسی در سمتِ چپ بنا نهاد. این دو مسجد و نیز مسجد حدیبیه امروزه شناخته شده نیستند.
در بخش دوم از کتاب «فضائل مکه» تصنیف جندی، از روایت ابوالقاسم عبداللَّهبن علیبن عبداللَّه طوسی معروف به کرکان از ابومنصور طاهربن عباسبن منصور مروزی از مغیرةبن عمروبن ولید عدنی از جندی و در پایان، از ابومنصور شنیدم که به نقل از
1- زیرا آنچه مسلم است این آیه در غار حراء نازل گردید.
ص: 374
ابوسهیل نیشابوری میگفت: در مسجدالحرام جاهایی که امید میرود، دعا در آنجا مستجاب شود، پانزده مورد است. او چهارده جای آنها را برشمرده است: 1- باب بنی شیبه 2- باب ابراهیم 3- باب النبی صلی الله علیه و آله 4- بابالصفا 5- زمزم 6- مقام 7- رکن اسود 8- ملتزم 9- کنار منبر 10- کنار رکن عراقی 11- زیر ناودان 12- رکن شامی 13- میان رکن شامی 14- رکن یمانی که همان «مستجار» است 15- کنار رکن یمانی.
و دیگری گفته است: در مسجدالحرام، جاهایی که امید میرود دعا در آنها مستجاب شود سی مکان است، ولی آنها را برنمیشمارد و جایی را نام نمیبرد.
باب النبی صلی الله علیه و آله که بدان اشاره شد همان باب معروف به «بابالجنائز» است که ازرقی آن را در تاریخ خود بدین نام خوانده است؛ او وقتی به نام قبلی و قدیمی آن اشاره میکند، میگوید: و این همان بابالنبی صلی الله علیه و آله است که پیامبر از منزلش در کوچه عطّارین از آن (به مسجدالحرام) وارد و خارج میشد. به آن «مسجد خدیجه بنت خویلد» رحمه الله نیز میگویند. (1) باب ابراهیم نیز همان «بابالزیاره» است که در طرف غرب مسجدالحرام واقع است.
1- اخبار مکه، ج 2، صص 78 و 87
ص: 375
باب شانزدهم: مقام ابراهیم خلیل علیه السلام
ویژگیهای مقام
این مقام، همان سنگی است که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام، هنگامیکه کعبه را میساخت، روی آن ایستاد. این مطلب از ابنعباس و سعیدبن جبیر و دیگران روایت شده است، همچنین گفتهاند هنگامی که مردم را به حج فرا خواند روی این سنگ ایستاد.
همچنین در خبر مفصّلی آمده است: زمانیکه ابراهیم سفری به سرزمین مکه داشت وبه دنبال اسماعیل بود و عروسش- همسر اسماعیل- سر او را میشست، رویاین سنگ ایستاد، لیکن سعیدبن جبیر آن را ضعیف میداند. البته میتوان همه این گفتهها را درست دانست؛ بدین معنی که برای همه اینکارها، روی این سنگ ایستاده است. واللَّهاعلم.
ازرقی (1)، ابنجبیر (2) و ابنجماعه از ویژگیها و اندازه مقام مطلب نوشتهاند و ما همه آنها را در اصل این کتاب آوردهایم، ولی در اینجا تنها به آنچه ابنجماعه آورده، بسنده میکنیم؛ چرا که از همه رساتر و گویاتر است:
داییام قاضی حرمین محبّالدین نویری گوید: قاضی عزّالدینبن جماعه به نقل از ازرقی یادآور شده است که اندازه (طول) مقام، یک ذرع و (عرض آن) دو پا و هفت
1- همان، ج 1، ص 288
2- رحله ابنجبیر، ص 62
ص: 376
انگشت است. من در سال هفتصد و پنجاه سه، زمانی که مجاور (ساکن) مکه بودم، این اندازهها را گرفتم و ارتفاع آن را از زمین نیم ذرع و یک چهارم ذرع و یک هشتم ذرع (78 ذرع)، با ذرع متداول در مصر برای اندازه گیری پارچه یافتم. قسمت بالایی مقام از هر جهت مربع است و اندازه آن، نیم ذرع و ربع ذرع (سه چهارم ذرع) است و جای پاها نقرهاندود است و عمق آن از روی نقره، هفت و نیم قیراط در مقیاس ذرع پارچهای است.
تزیین مقام
نخستین کسیکه مقام (ابراهیم علیه السلام) را آراست، خلیفه مهدی عباسی (1) بود؛ زیرا زمانی که مقام ابراهیم از زمین برداشته شد، به دلیل سستی سنگ آن آسیب دید؛ پردهداران به طور کتبی جریان را برای مهدی (خلیفه عباسی) گزارش کردند و بیم خود را از فروپاشی آن اعلام داشتند. او نیز هزار دینار یا بیشتر فرستاد که با استفاده از این مبلغ، از بالا و پایین آن را محکم کردند و در زمان متوکّل نیز بر طلاکاریهای آن افزوده شد و روی زیورهای قبلی، زیور شد که این در زمان حج سال 236 بود. سپس جعفربن فضل عباسی، کارگزار مکه و محمدبن حاتم، زیور و طلاهایی که در زمان خلافت متوکّل بر مقام نهاده شده بود، کندند و سکّه زدند و آن را برای جنگ با اسماعیلبن یوسف علوی- که در سال 251 در مکه قیام کرد- هزینه کردند.
زیوری که مهدی خلیفه عباسی بر مقام گذاشته بود، همچنان پا برجا بود تا این که در محرّم سال 256 و به منظور تعمیر آن، کنده شد؛ زیرا پردهداران به علیبن حسن عباسی کارگزار مکه گزارش کردند که مقام در حال فروپاشی و سنگهای آن رو به ویرانی گزارده است و بیم خرابی کامل آن میرود و از وی خواستند تا به مرمّت آن بپردازد و
1- محمد مهدیبن منصور عباسی است که پس از فوت پدرش ابوجعفر منصور در سال 158 ه. خلافت رابر عهده گرفت و تا زمان وفات در سال 169 ه. خلیفه باقی ماند.
ص: 377
استحکامش بخشد. او نیز به درخواست ایشان توجه کرد و برای تزیین آن طلا و نقره در اختیارشان گذاشت. او دو بند؛ یکی طلایی به وزن هزار مثقال هشت مثقال کم و دیگری بندِ نقرهای ساخت (که استحکامش بخشد) و مقام را به دارالإماره آورد و در آنجا مواد مختلف با جیوه برآن نهاد و محکم بسته شد تا بدان بچسبد. این سنگ (مقام)، هفت قطعه بود، در سال 255 که برای تعمیر برداشته شد، از یکدیگر جدا شده بود. کسیکه در این سال آن را با دست خود بسته و محکم کرده بود، بِشْر خادم، خدمتکار خلیفه معتمد عباسی (1)بود. مقام (ابراهیم علیه السلام) پس از بسته شدن و آراسته گردیدن، به جای خود باز گردانده شد که این کار در روز دوشنبه هشت شب گذشته از ماه ربیعالأول سال 256، انجام گردید، کار زیور بستن و آراستن آن در محرم و صفر همین سال انجام شده بود.
در اوایل ماه ربیعالأوّل، دو طوق یا بند طلایی که برای مقام ساخته و کار گذاشته شده بود، فراختر شدند و مجدداً برآن کار گذاشته شدند و (مقام) در تاریخی که گفته شد در جای خود قرار گرفت. این بود خلاصهای از آنچه فاکهی در باره زیور و آراستههای مقام بیان کرده بود. سخن وی بسی مفصلتر بود که ما در اصل این کتاب به تمامی، آوردهایم.
ازرقی (2) همچنین یادآور شده است که زیور و آراستههای مقام، در زمان مهدی و متوکّل صورت گرفت، ولی تاریخ انجام این کار در زمان المهدی را- که به گفته «فاکهی» سال 161 بوده- ذکر نکرده است.
شکل ظاهری مقام و مصلای آن
در باره ویژگی این مکان، باید گفت که در حال حاضر گنبدی بلند، از چوب ثابت و قائم بر چهار ستون سنگی تراش شده است که میان این ستونها از چهار سو
1- گفته میشود که معتمد عباسی، در سال 256 خلافت را بر عهده گرفت و تا سال وفات یعنی 279 ه. ق. در این مقام باقی ماند. بنا بر این خلیفه مورد نظر در تاریخ یاد شده باید مهتدی باشد و نه معتمد.
2- اخبار مکه، ج 1، ص 256 و پس از آن.
ص: 378
دریچههایی آهنی قرار دارد؛ از سمت شرق وارد مقام میشوند و دور تا دور این گنبد دارای نقش و طلاکاری شده و سقف آن با آهک سفید گردیده است. جای نماز در حال حاضر، سقف گونهای (ساباط) سوار بر چهار ستون است که دو ستون مربوط به گنبد است که سمت زمینی آنها نقشدار و طلاکاری است و سمت بالای آنها با آهک سفید شده است. تازهترین زمانی که این قسمت مرمّت شد، رجب سال 810 (1) است. نام ملک ناصر فرج والیِ دیار مصر و شام به عنوان بانیِ این عمارت و نیز نام ملک ناصر محمدبن قلاوون صالحی والیِ مصر در پنجره شرقی این مکان به عنوان بانیِ این عمارت در سال 728 نوشته شده است.
مقام در میان این چهار پنجره آهنی، درونِ گنبدی آهنی، که در زمین ثابت شده، واقع است؛ گنبدی که روی آن قرار دارد نیز با سُرب ریخته شده در زمین، ثابت گشته به طوری که جز با کلنگ و تیشه نمیتوان گنبد آهنی را از جای خود در آورد. و چه بسا این گنبد آهنی که در حال حاضر مقام درون آن قرار گرفته، همان گنبدی باشد که به هنگام آمدن حجاج به مکه، روی مقام قرار داده میشد تا مورد حفاظت قرار گیرد؛ زیرا به گفته ابنجبیر (2) ازدحام و یورش جمعیت را بیشتر تحمّل میکرد.
او اظهار میدارد که در زمان سفرش، مقام در جایی ثابت نبوده و جابجا میشده است؛ گاهی در کعبه و در همان جایی که پلّکانی منتهی به پشت بام کعبه در آن قرار داشت، نهاده میشد و گاهی نیز در همین جایی که اکنون واقع است، درون گنبدی چوبی، قرارش میدادند و هنگامی که موسم حج فرا میرسید، گنبد چوبی را برمیداشته و به جای آن گنبدی میگذاشتند. ابنجبیر این مطلب را در دو جای سفرنامهاش آورده است.
1- در مورد حوادث این سال، ابنحجر یادآور شده است که پادشاه هند در بنگاله که نامش احمد خان بن میرخان بن ظفرخان بوده و پدرش کافر بود و سپس اسلام آورد و جد خود را کشت .... این پادشاه خیمه سرخ بسیار بزرگی را به مکه فرستاد تا بر طواف کنندگانِ گرد کعبه سایه افکن باشد. قسمتی از آن نصب شد و نصب بخش اعظم آن تا کسب اجازه از والی مصر، به تأخیر افتاد و سپس به فراموشی سپرده شد و والی مکه آن را برای خود برداشت. نک: «انباء الغمر بأنباء العمر»، ج 2، ص 388
2- رحلة ابنجبیر، ص 63
ص: 379
متن مطلب او که گویای ثابت نبودن جای مقاماست. وی پس از ذکر عمره مُکْثِربن عیسیبن فُلَیْتَه، امیر مکه، در ماه رجب سال 579؛ همان سالیکه ابنجبیر برای حج به مکه رسید، میگوید: وقتی او (مُکْثر) طواف گزارد، در ملتزم به نماز ایستاد. سپس به مقام آمد و پشت آن نماز خواند. مقام را برای او از کعبه بیرون آوردند و در گنبدی چوبین قرار دادند تاپشت آن نماز بگزارد. وقتی نمازش پایان یافت، گنبد چوبی را از روی مقام برداشتند تا بتواند آن را لمس کند و برآن دست نهد و پس از آن، گنبد روی مقام نهاده شد. (1) من ندانستم که چه هنگام مقام را در گنبد به صورت فعلی، ثابت کردند. اما در مورد گنبد آهنی که روی مقام قرار گرفته و مقام درون آن گذارده شده است، گمان میکنم نخستین بار، ملک مسعود والیِ یمن و مکه آن را ساخت.
فاصله مقام تا نقاط مختلف کعبه
در تاریخ ازرقی، طی روایتی که سند آن به خودش میرسد، آمده است: فاصله میان رکن اسود (رکنی که حجرالأسود در آن است) تا مقام ابراهیم علیه السلام بیست و نه ذرع و نه انگشت میباشد و فاصله میان دیوار کعبه از وسط تا مقام، بیست و هفت ذرع و فاصله میان شاذروان کعبه تا مقام، بیست و شش ذرع و نیم و از رکن شامی تا مقام، بیست و هشت ذرع و هفده انگشت است. سپس میافزاید: فاصله مقام تاچاه زمزم، بیست و چهار ذرع و بیست انگشت است. (2) قاضی عزالدینبن جماعه، بنا بر آنچه داییام از وی نقل کرده، چنین میگوید:
فاصله جلوی پنجرهای که مقام در آن است، تا شاذروانِ کعبه، بیست ذرع و دو سوم ذرع و یک هشتم ذرع به ذرع آهنی است که پیشتر به آن اشاره داشتیم و برخی فاصلهها را که ازرقی در این مورد بیان کرده، از نزدیک اندازه گرفتیم که از این قرار بود:
1- رحله ابنجبیر، ص 109
2- اخبار مکه، ج 2، صص 85 و 86
ص: 380
فاصله رکن کعبه که حجرالأسود در آن است و رکن یمانی تا ارکان صندوق (گنبدی شکلی) که مقام در آن قرار دارد، از درون پنجرهای که صندوق در آن واقع است، یک ششم کمتر از بیست و چهار ذرع است و فاصله وسط دیوار شرقیِ کعبه تا وسطِ صندوق روبهروی آن، یک چهارم ذرع کمتر از بیست و دو ذرع است و فاصله میان رکن شامی کعبه در آن سوی حِجْر و رکن شامی صندوق سی و سه ذرع و (بالأخره) فاصله میان رکن شرقی صندوق تا رکن کعبه که چاه زمزم روبهروی آن است، (13) ذرع کمتر از پانزده ذرع است؛ همه این اندازهها با ذرع آهنی محاسبه شده است.
مقام در جاهلیت و اسلام
ازرقی با سندی که به خودش منتهی میشود، روایت کرده که جدّم گفت:
عبدالجبّار ابنورد نقل میکرد: از ابن ابیملیکه شنیدم که میگفت: جای مقام در همین جایی است که اکنون قرار گرفته است و در زمان جاهلیت و نیز در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوبکر و عمر در همین مکان قرار داشت. البته در زمان خلافت عمر سیل آن را جابجا کرد و روبهروی کعبه قرار داد تا این که عمر در حضور مردم به جای خود باز گرداند.
ازرقی در مورد جای مقام، به نقل از عمروبن دینار و سفیان بن عیینه، مطالبی سازگار با روایت ابن ابیملیکه، آورده است. (1) فاکهی نیز از عمروبن دینار و سفیانبن عیینه، تقریباً همان را که ازرقی نقلکرده، آورده است. لیک محبّ طبری در «القری» به نقل از مالک، مطالب مغایری دارد، آنجاکه مینویسد: مالک در «المدوَّنه» گوید: مقام در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام در جای امروزی آن قرار داشت و مردمانِ زمان جاهلیت از بیم سیل، آن را به کعبه چسباندند. در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوبکر نیز به همین وضعیت بود ولی وقتی عمر به خلافت رسید، آن را با رعایت اندازههایی که پیش از جابجایی با ریسمانهایی به جای مانده بود، مشخص شده
1- اخبار مکه، ج 2، ص 33
ص: 381
بود، باز گرداند.
محبّ طبری آنگاه میافزاید: این سخن آشکارا با آنچه ازرقی به نقل از ابن ابیملیکه ذکر کرده و نیز با سیاق حدیث صحیح و طولانی جابر، تناقض دارد. روایاتی که مشابه آن نقل شده، خود شاهدی بر ترجیح روایت ابن ابیملیکه است. در روایت جابر چنین آمده است: سپس به طرف مقام ابراهیم علیه السلام آمد و آیه: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلّیً ... را خواند و مقام را میان خود و کعبه قرار داد. آنچه از این عبارت به ذهن متبادر میشود آن است که مقام به کعبه چسبیده نبود؛ زیرا اگر چسبیده باشد در عرف نمیگویند به طرف مقام آمد و در صورتی چنین میگویند که بتوان به سمت آن رفت یا در پشت آن قرار گرفت و اگر چسبیده باشد، تنها میتوان در جلوی آن قرار گرفت.
در اصل این کتاب، بقیه سخنان محبّ طبری و نیز سخنی از مالک در همین مورد را آورهایم و آنچه را که صواب دیدهایم روشن ساختهایم.
موسیبن عقبه در «مغازی» خود و ابو عَرُوبه در «الأوائل» و فاکهی در کتاب خود، مطلبی سازگار با نظر مالک، مبنی بر این که مقام (ابراهیم علیه السلام) در زمان جاهلیت در طرف روبهروی کعبه به آن چسبیده بود، آوردهاند.
موسیبن عقبه گوید: مالک در روایتی گفت: ادعا شده است که مقام به کعبه چسبیده بود و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آن را به این جایی که در این دوران هست، تغییر مکان داد.
او این مطلب را در ضمن خبر فتح مکه ذکر کرده است. ابوعَرُوبه نیز در روایتی که از وی داریم، میگوید: سلمه از عبدالرزاق، از معمر، از حمید اعرج، از مجاهد نقل کرده که گفت: مقام در کنار کعبه قرار داشت و بیم سیلاب بر آن میرفت؛ مردم پشت آن به نماز میایستادند.
این بود خلاصه داستان باز گرداندن مقام از سوی عمر به جای کنونی آن و آنچه میان او و مطّلببن ابیوداعه سهمی در باره جای آن- که مطّلب تحقیق کرده بود- وجود داشت.
ابوعَرُوبه همچنین میگوید: سلمه از عبدالرزاق، از ابنجُرَیج نقل کرده که گفته
ص: 382
است: از عطا و دیگر دوستان شنیدم که میگفتند: خلیفه عمر اوّلین کسی بود که مقام را برداشت و در جای فعلی آن گذارد و پیش از آن جلوی کعبه قرار داشت.
اما فاکهی مینویسد: عبداللَّه بن ابیسلمه، از عبدالجباربن سعید، از ابن ابیسبره، از موسیبن سعید، از نوفل بن معاویه دیلی نقل کرده که گفت: من در زمان عبدالمطّلب مقام را دیدم که همچون پیش دری، به کعبه چسبیده بود. فاکهی با سندی که به عبداللَّهبن سلام میرسد، خبری را روایت کرده که در آن- با اشاره به فراخوان مردم از سوی حضرت ابراهیم علیه السلام برای حج، از بالای مقام- آمده است: وقتی این کار را کرد دستور داد مقام را طوری قرار دهند که روبهروی او قرار گیرد و او خود همواره روبهروی باب کعبه به طرف آن، به نماز میایستاد. همچنین در این خبر آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله تا زمان وفات از مدینه به مکه میآمد، در کنار مقام و در حالی که به کعبه چسبیده بود، به نماز میایستاد.
فاکهی میگوید: زبیربن ابیبکر، از یحییبن محمدبن ثوبان، از سلیم، از ابنجُرَیج، از عثمان بن ابیسلیمان، از سعیدبن جبیر نقلکرده که میگفت: مقام روبهروی کعبه قرار دارد و حضرت ابراهیم علیه السلام هنگامیکه بنای کعبه بالا آمد، روی آن ایستاد تا برآن مُشْرف شود. وی میگوید: وقتی مردمِ بسیاری گرد آمدند، عمر بیم آن داشت که آن را لگدمال کنند، از این رو جای آن را به محلّ فعلی، در راستای همان جایی که جلوی کعبه قرار داشت، تغییر داد.
فاکهی میگوید: یعقوببن حمیدبن کاسب، از عبدالعزیزبن محمد، از هشامبن عروه از پدرش نقل میکند که عبدالعزیز احتمال میدهد به نقل از عایشه باشد که گفته است مقام در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله در کنار کعبه قرار داشت. فاکهی میگوید: یکی از مکیها میگوید: میان مقام و کعبه، راهی برای عبور بزها وجود داشت.
در آنچه که مالک و ابنعقبه و ابوعَرُوبه و فاکهی در باره نزدیکی مقام به کعبه گفتهاند، ذکری از محل دقیق آن به میان نیامده است، جز اینکه در خبری که فاکهی از سعید بن جبیر نقل کرده، جای مقام در نزدیکی کعبه به تقریب معلوم میگردد؛ زیرا در این خبر اشاره شده که جای فعلی آن، به محاذات محلّ قرار گرفتن آن در برابر کعبه بوده
ص: 383
و مقام در حال حاضر درون صندوقی (یا چارچوبی) است که در میان آن چهار پنجره مزبور قرار دارد و این صندوق به اندازه تقریباً دو ذرع آهنی و پنج قیراط فاصله دارد. این دو ذرع نیز اندازه نصف حفره چسبیده به شاذروان کعبه است. نیمه حفرهای که در اینجا اشاره شده، آن نیمهای است که در کنار حِجْر قرار دارد و آن قیراط های افزون بر دو ذرع (یعنی پنج قیراط) نیز در راستای صندوقی است که مقام در آن قرار دارد و در جهت حفره و بعد از حِجْر است. اگر چنین باشد جای مقام را میتوان نسبت به کعبه به تخمین معین کرد.
مقام ابراهیم در فاصله نیمه حفره، از سمتِ حِجْر و پنج قیراط افزون بر دو ذرع قرار دارد؛ زیرا در این صورت به محاذات محلّی که در حال حاضر مقام در آن قرار دارد میرسیم و اگر چنین باشد با قول کسی که میگوید محل فعلیِ مقام در راستای جای آن در کنار کعبه است مطابق میشود.
فقیه محمدبن سُراقه عامری در کتاب خود «دلائل القبله» در باره جای مقام در نزدیکیِ کعبه، سخنی دارد که با این گفته، که جای آن در راستای جای قبلی آن نسبت به کعبه است، مغایر میباشد.
متن گفته ابنسراقه چنین است: از باب؛ یعنی باب کعبه تا مصلّای آدم علیه السلام- که پس از فراغت از طواف و نزول توبه الهی، به نماز ایستاد و جای فرسوده از تکیهگاه کعبه نیز در همان جاست- کمی بیش از نُه ذرع است. مقام ابراهیم علیه السلام نیز همانجا بود و هم در آنجا بود که پیامبر صلی الله علیه و آله پس از طواف، دو رکعت نماز گزارد و خداوند آیه وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلّیً ... را بر وی نازل کرد و پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله مقام را به جایی که اکنون هست؛ یعنی در بیست ذرعی کعبه منتقل کرد تا طواف به دلیل حضور نمازگزارانی که پشت مقام به نماز میایستند، قطع نگردد یا مردم در ازدحامها- به خاطر طواف- نماز در آنجا را ترک نکنند و گِردی پیرامون کعبه کامل شود و امام (جماعت) از هرسوی دیده شود. پس از آن سیلاب مقام را با خود برد و از مسجد بیرون کرد، خلیفه عمر دستور داد آن را به همان جایی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گذاشته بود، باز گرداندند و فاصله میان جای
ص: 384
فرسوده، که همان مصلّای حضرت آدم علیه السلام است تا رکن شامی، هشت ذرع است.
پیش از این در باب هشتم این کتاب و در میان مصلّای حضرت آدم علیه السلام برخی مطالب ابنسُراقه را نقل کردیم که بر اساس آن باید جای مصلّای حضرت آدم علیه السلام و جای فرسوده از تکیهگاه کعبه و جای مقام را- با توجه به مطالب ابنسراقه در بیان فاصله میان مقام و رکن کعبه (پس از حِجْر) که دو ذرع و دو سوم ذرع آهنی از سمت حفره به سوی حجر است- در نزدیکی کعبه تلقی کنیم و بنا بر این، مقام نسبت به کعبه، به میزان دو ذرع و دو سوم خارج از حفره قرار میگیرد و بنا بر آنچه تاکنون گفته شده، جای مقام در امتداد جای فعلی خود نسبت به کعبه است. جای آن نسبت به کعبه نیز در نیمه حفرهای است که پس از حِجْر قرار دارد.
فاکهی، درباره محلی که به هنگام سیل، مقام را به کعبه بستند، میگوید: از برخی مردم مکه نقل شده، جایی که مقام را به دیوار روبهرویی کعبه بستند- عمربن خطاب آن را به جای خود باز گرداند- بدین صورت تعیین میشود که طواف کننده از حِجر شامی به سوی شاذروان کعبه تعداد هفت سنگ را بشمارد و به سنگ هفتم که رسید به همان جای مورد نظر رسیده است و در غیر اینصورت، در محلّ نهمین سنگ شاذروان کعبه نیز قرار داشته است.
فاکهی در جای دیگری از کتابش، مطلبی به این معنا دارد که این نشانه جایی است که عبداللَّهبن سائب مخزومی یادآور شده است که در روز فتح مکه پیامبر صلی الله علیه و آله را در حال نماز در آن دیده و ازرقی (1) نیز چنین مطلبی را یادآور شده است.
آنچه ابنسُراقه در این باره که پیامبر صلی الله علیه و آله مقام را به جای فعلی باز گرداند، گفتهاست:
با گفتههای ابنعقبه تأیید میگردد و آنچه را که خواهم گفت با مطالب ذکر شده از سوی سعیدبن جبیر و عطا و دیگران در این باره که خلیفه عمر نخستین کسی است که آن را به جای خود باز گرداند، مغایرت دارد.
فاکهی خبری را یادآور شده که به موجب آن، کارگزاران (مکه) آن را در محل
1- اخبار مکه، ج 2، ص 34
ص: 385
فعلی قرار دادهاند و معلوم میشود کسی جز عمر آن را باز گردانده است. بنا بر این، در مورد این که چه کسی مقام را به جای خود باز گردانده است، سه نظر وجود دارد:
الف: این که پیامبر صلی الله علیه و آله چنین کرد ب: عمر انجام داد ج: این که کسی غیر از عمر، این کار را انجام داد.
مشهور آن است که عمر چنین کرده است. خبر ذکر شده از سوی فاکهی، به نقل از سعیدبن جبیر حکایت از آن دارد که عمر مقام را به جای خود بازگرداند تا مبادا مردم آن را لگدمال کنند، ولی آنچه معروف است این که عمر به این دلیل که سیلاب مشهور به «امّ نهشل» آن را از جای خود کنده بود، به جای اولش باز گرداند.
فاکهی خبری را یادآور شده که به موجب آن، مردی از آل عابدبن عبداللَّهبن مخزوم به عمر گفته است که جای نخستین مقام را میشناسد. آن کسیکه به عمر چنین گفت، بنا به گفته ازرقی و فاکهی و دیگران، مطّلببن ابیوداعه سهمی است.
آنچه ابنسراقه، در باره فاصله فعلی مقام تا کعبه بیان کرده است، درست نیست؛ زیرا خیلی از آنچه که ازرقی گفته، کمتر است. ذرعی که ابنسراقه و نیز ازرقی با آن اندازهگیری کردهاند، ذرع دستی است. گفتههای ابنسراقه جز از این جنبه نیز، جای تأمل دارد. ابنجبیر در سفرنامه خود مطلبی دارد به این مضمون که حفره ناقصی که روی کعبه قرار دارد، نشانه جای مقام در زمان حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به جای فعلی آن که مصلّاست، باز گرداند. این مورد نیز جای تأمل دارد؛ زیرا جای فعلی مقام مسلّما و بدون هیچ تردیدی همان محلی است که در زمان حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام بوده است و اختلاف نظر در آن است که آیا محل فعلی، همان جایی است که- به گفته ابن ابیملیکه- در زمان پیامبر قرار داشته و یا بنا به نظر مالک، جز آنجاست.
سخن ابنجبیر از جهت دیگری نیز جای تأمل دارد که در اصلِ این کتاب در باره آن توضیح دادهایم.
در تاریخ ازرقی تاریخ و سالی که عمر مقام را- پس از جا بهجا شدن براثر سیل، به
ص: 386
جای کنونی- منتقل کرد ندیدهام (1) که بنا به گفته ابنجریر (2) و نیز ابناثیر در کامل (3) سال هفده هجری است. سال هجده نیز گفته شده که از سوی ابنحمدون در تذکره بیان شده است. واللَّه اعلم بالصواب.
در فضایل مقام
شکی نیست که فضیلت مقام، بنا به نصّ قرآن کریم و سنت شریف و صحیح نبوی، مشهور و مسلّم است. در قرآن کریم آیه: فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ ... آمده استکه بنا بر روایات صحیح و مشهور، مراد همین مقام است. البته گفته شده که مراد تمام مناسک حج و یا عرفه و یا مزدلفه است و نیز گفته شده که مراد همه حرم است. و اما از نظر سنت نبوی، پیش از این در فضیلت حجرالأسود حدیث عبداللَّهبن عمروبن عاص را آوردیم که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: حجر (الأسود) و مقام، دو یاقوت از یاقوتهای بهشتیاند که خداوند نور آنها را فروپوشاند و اگر فرو نمیپوشاند، از مشرق تا مغرب را روشنی میبخشیدند.
و در تاریخ ازرقی، به نقل از مجاهد روایتی آمده که میگوید: در روز قیامت، رکن و مقام، هرکدام همچون (کوه) ابوقبیس پیش میآیند و نسبت به کسانی که حق آنها را به جای آوردند، شهادت میدهند و حق شناسی میکنند.
هلاکت تعرض کنندگان به مقام
فاکهی مینویسد: برخی میگویند: مردی یهودی یا مسیحی در مکه بود که جُرَیج نام داشت و تظاهر به اسلام میکرد. او در مکه شبی اقدام به دزدیدن مقام کرد. پس از جستجو آن را نزد وی یافتند و او میخواست مقام را برای پادشاه روم بفرستد. فاکهی
1- اخبار مکه، ج 2، ص 35
2- تاریخ الرسل والملوک، ج 4، ص 68
3- الکامل فیالتاریخ، ج 2، ص 537
ص: 387
میافزاید: مقام را از وی گرفتند و گردنش را زدند.
ابوطاهر قرمطی نیز میخواست آن را بردارد، ولی موفق نشد؛ زیرا پردهداران مسجدالحرام آن را در درههای مکه پنهان کردند، مقام همچنان در حراست خداوند متعال بوده و هست تا آنگاه که- به مقتضای حدیث عایشه که در «تاریخ ازرقی» آمده است- به بهشت برده شود.
در فضیلت حجرالأسود مطالبی بیان شد که حکم مقام از نظر دست زدن، بوسیدن و دشت کشیدن برآن، در جهت مخالف حکم حجرالأسود است و این کار به گفته علما، در مورد مقام مطلوب نیست. در تاریخ ازرقی (1) و منسک قاضی عزالدینبن جماعه نیز مطالبی در تأیید این نظر وجود دارد و بهتر است از گفته علما پیروی کنیم. (2)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 29
2- به نظر میرسد این فراز باید در بخش قبلی با عنوان «در فضایل مقام» میآمد.
ص: 388
صفحه سفید
ص: 389
باب هفدهم: حِجْر اسماعیل علیه السلام و محلّی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا نمازگزارد
جایگاه حجر و ارتباط آن با کعبه
ازرقی در روایتیکه منتهی به خود اوست، میگوید: جدّم از سعیدبن سالم، از عثمان بن ساج، از ابناسحاق نقل کرده که در خبر مربوط به «بنای کعبه به وسیله حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام» گفته است: حضرت ابراهیم علیه السلام حِجْر را در کنار کعبه به صورت آلونکی از درخت اراک ساخت که بزها به درونش میرفتند و آغل گوسفندان اسماعیل علیه السلام بود. (1) پیش از این، در خبر بنای کعبه گفته شد که قریش به هنگام بنای آن، چند ذرع از حِجر را وارد کعبه کردند. آنها میخواستند همه آن را وارد کنند، ولی هزینهای که برای این کار تدارک شده بود، کم آمد. همچنین گفتیم که عبداللَّهبن زبیر به هنگام بنای کعبه، تمام حِجر را جزو کعبه کرد و حَجّاج حِجر را باردیگر جدا ساخت و کعبه را به همان صورتی که در زمان قریش و پیامبر صلی الله علیه و آله بود، باز گرداند و وضع (کعبه و حِجر) به همان صورت تا به امروز مانده است و قسمتی از حِجر جزو کعبه شده و قسمتی از آن خارج از کعبه قرار گرفته است. و دلیل بر این امر روایتی است که در صحیحین و جاهای دیگر از عایشه نقل شده که گفت: رسولاللَّه صلی الله علیه و آله فرمود: ای عایشه، اگر قوم تو فاصله نزدیکی با شرک (و بتپرستی) نداشتند، کعبه را خراب و با زمین یکسان میکردم و یک درِ شرقی و
1- اخبار مکه، ج 1، صص 65- 64
ص: 390
یک درِ غربی برای آن میگذاشتم و شش ذرع از حِجر برآن میافزودم؛ زیرا زمانی که قریش کعبه را ساختند، همین اندازه کم گذاشتند.
و در روایتی آمده استکه: اگر قوم تو پس از من قصد بنای کعبه را کردند، بیا تا قسمتهای جدا مانده را نشانت دهم. و حدود هفت ذرع به وی نشان داد.
و در صحیح مسلم به نقل از (ولیدبن) (1) عطا مطالبی در باره آتش سوزی در کعبه و بنای آن به وسیله ابنزبیر، چنین نقل میکند: از عایشه شنیدم که میگفت:
رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر مردم فاصله اندکی با کفر نداشتند و هزینه بنای مجدّد آن را نیز داشتم، به اندازه پنج ذرع از حِجر را به کعبه میافزودم. عطا میگوید: پنج ذرع از حجر (به کعبه) افزود و اساس آن نمایان شد و به مردم نگاه کرد و بنای (کعبه را) بر آن ساخت. (2) فاکهی در این باره حدیثی را ذکر کرده که بر اساس آن، آن مقدار از کعبه که قریش در حِجر به جای گذاشتند، چهار ذرع است؛ زیرا در حدیثی که روایت کرده، میگوید:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد آن (کعبه) شد، وقتی اساس بنای آن را دید به عایشه فرمود: اگر نزدیکی قوم تو به کفر مانع نبود، آن را ویران میکردم و بر همان شالوده ابراهیم علیه السلام بنا میکردم و برای آن، دو در قرار میدادم و چهار ذرع از حجر را به آن ضمیمه میکردم؛ زیرا چهار ذرع از حجر، در واقع مربوط به کعبه است. در اسناد این حدیث کسی قرار دارد که نمیشناسم و به دلیل شگفت بودن آن، نقلش کردم. در مقداری که قریش از کعبه در حجرگذاشت، مطالب دیگری نیز خواهد آمد.
احادیث صحیحی که بدانها اشاره کردیم، حکایت از آن دارند- همچنان که محبّطبری از برخی نقل کرده- نه تمام حِجر، بلکه قسمتی از آن متعلق به کعبه است.
1- میان کروشه را افزودهایم، زیرا مسلم، داستان بنای کعبه را به نقل از ولید بن عطاء بن خباب حجازیروایت میکند. در این باره نک: التاریخ الکبیر، ج 8، ص 149- 148 «الجرح والتعدیل»، ج 9، ص 10 شماره 45. «میزان الاعتدال، ج 4، ص 342 شماره 9388، «تهذیب التهذیب»، ج 11، ص 143 شماره 231، «تقریب التهذیب»، ج 2، ص 334 شماره 73.
2- نک: «صحیح مسلم»، شماره 1333، فیالحج باب «نقض الکعبة و بنائها». در این روایت، اختلاف اندکی از نظر برخی الفاط نسبت به روایت قبلی وجود دارد.
ص: 391
گوینده این مطلب، به روایتی از عایشه در صحیحین استناد میکند که گفت: از پیامبر پرسیدم: آیا حجر جزو کعبه است؟ فرمود: آری. گفتم: پس چرا آن را وارد کعبه نمیکنند؟ فرمود: قوم تو برای این کار (هزینه) کم آوردند. این حدیث عایشه با احادیثی که از وی ذکر کردیم، منافاتی ندارد؛ زیرا این حدیث مطلق است و احادیث دیگر مقیّد و میدانیم که مطلق را (میتوان) بر مقیّد حمل کرد.
محبّالدین طبری به همین نکته اشاره کرده، میگوید: درستتر آن است که میزان کمبود کعبه، هفت ذرع است که در حدیثی از عایشه آشکارا بدان اشاره شده است که به طور مختصر مضمون حدیث را نقل میکند، سپس میگوید: در اینجا مطلق را بر مقیدی که پیشتر آمده است، حمل میکنیم و اطلاق کل بر جزء جایز است. محبّ طبری این مطلب را در «شرح التنبیه» آورده و در «القری»، پس از بیان استدلال خود، میگوید:
برخی برآنند که حجر جزئی از کعبه است و برخی نیز معتقدند بخشی از آن جزء کعبه است.
این احادیث دلالت برآن دارند که بخشی از حِجر جزء کعبه است و کسی که قائل به حمل مطلق بر مقید است، میگوید: مطلق این احادیث در فصل قبلی، براین یک وارد شدهاند و کسی که قائل به این امر نیست، به همین حدیث مطلق عمل میکند.
باید گفت: برای حمل حدیث مطلقِ عایشه بر احادیث مقید آن، همین بس که علت در هر دو حدیثِ مطلق و مقیّد یکی است و آن عبارت از جاگذاشتن بخشی از کعبه در حِجر به وسیله قریش، به دلیل کم آوردن هزینه آن است. اما با توجه به سخن پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیث مطلق عایشه که فرمود: «اگر قوم تو فاصله اندکی با جاهلیت نداشتند و بیم آن نداشتم که اگر حِجْر را وارد کعبه کنم، در دل ناخوش دارند» کسیکه قائل به آن است که تمام حِجر جزء کعبه میباشد، از دو حال خارج نیست: یا باید بگوید که پیامبر صلی الله علیه و آله با این سخن خود اشاره به وارد کردن بخشی از حِجر در کعبه کرده است یا این که منظور وی وارد کردن تمامی حِجر در کعبه بوده است؛ اگر قائل به حالت دوم باشد، در درستی آن باید تأمل کرد، زیرا در روایت بخاری به نقل از عایشه، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر قوم تو به
ص: 392
زمان جاهلیت نزدیک نبودند دستور میدادم کعبه را خراب کنند و آنچه از آن بیرون شد، وارد میکردم و برای آن دری شرقی و دری غربی میساختم و به پایه بنای (حضرت) ابراهیم علیه السلام میرساندم. (1) این روایت، مستلزم آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله در پی بازگرداندنِ اساس کعبه به اساس بنای ابراهیم علیه السلام است و اساس بنای ابراهیم علیه السلام که پیامبر صلی الله علیه و آله بدان اشاره کرده، همانی است که قریش به دلیل کمبود هزینه آن، چنانکه گفته شد، وارد حجر کرد (و از کعبه کاست) زیرا بنا به اتفاق تاریخنگاران، کعبه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله از همه اطراف، جز آنچه پیشتر گفته شد، از سمت حِجر بر اساس بنای حضرت ابراهیم علیه السلام بنا شده بود. بنا بر این، آن حضرت صلی الله علیه و آله با این سخن خود اشاره به اساس بنای ابراهیم علیه السلام داشتهاند که قریش آن را جزو حجر قرار داد و این همان اساسی است که ابنزبیر- چنانکه پیشتر در حدیث عطا در صحیح مسلم آمد- کعبه را بر آن بنا کرد.
ازرقی نیز این حدیث را در خبر مربوط به بنای کعبه از سوی ابنزبیر آورده است. او میگوید: وقتی ابنزبیر کعبه را خراب و با خاک یکسان کرد، پایههای بنای حضرت ابراهیم علیه السلام را دنبال کرد و متوجه شد که چیزی حدود شش ذرع و یک وجب، داخل حجر شده است؛ مانند گلوی شترانی بود که همچون درهم رفتن انگشتان درهم رفتهاند و با حرکت و تکان ارکان (کعبه)، حجر نیز به تکان در میآید. ابنزبیر پنجاه تن از بزرگان و سران را فرا خواند تا شاهد اساس و پایه بنای کعبه باشند. سپس افزوده است: وی آنگاه بنای خود را برآن اساس قرار داد.
گفتنی استکه در برخی روایات، احادیثِ مطلقِ عایشه نیز که در آنها پیامبر صلی الله علیه و آله مقداری از کعبه را- که قریش جزو حجر قرار داده بود- به عایشه نشان داد، دلیلی است
1- بخاری این حدیث را در ج 1، ص 198- 199 فیالعلم باب «من ترک بعض الإختیار مخافة أن یقصر فهم بعض الناس عنه فیقعوا فی اشدّ منه» و فیالحج، باب «فضل مکة و بنیانها»، و فیالأنبیاء باب «قولاللَّه تعالی: یوَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًای و فیتفسیر سورة بقره، باب قوله تعالی: یوَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَیْتِ ... ی، و فیالتمنی باب «ما یَجوز مِن اللّهو» آورده است.
ص: 393
برآن که قسمتی از حجر جزو کعبه است؛ چرا که اگر همه حجر جزو کعبه بود، دیگر نشان دادن آن قسمت به عایشه، مناسبتی نداشت.
اختلاف روایات نقل شده از عایشه، در مساحت آن بخش از حجرکه باید جزء کعبه باشد، موجب نمیشود که روایت عایشه را که تصریح دارد قسمتی از حِجر جزء کعبه است به کناری نهیم، بلکه باید کوشید آن مقدار از کعبه را که جزو حِجر شده، پیداکرد. روایات در این باره فراوان است و چنان که در صحیحین آمده، این میزان، حدود هفت ذرع است.
ما از این جهت به این نکته اشاره کردیم که سخن شیخ تقیالدین ابنصلاح بنا بر نقل قول نووی در «الإیضاح»، خلاف آن را القا میکند. متن سخن وی چنین است: اما در مورد حدیث عایشه، شیخ امام ابوعمروبن صلاح میگوید: روایات بسیار و آشفتهای در این باره نقلشده و در روایتی در صحیحین حِجر جزو کعبه به شمار آمده و روایت شده که شش ذرع از حِجر، متعلّق به کعبه است؛ تقریبا شش ذرع هم روایت شده، پنج ذرع هم گفته شده و نزدیک به هفت ذرع نیز آمده است. و میافزاید: حال که روایات، متفاوت و آشفته است، لازم است بیشترین رقم را بگیریم تا یقین حاصله هرگونه شکی را بزداید.
سخن ابنصلاح و نووی دلیل برآن است که طواف تنها در صورتی که از پشت حِجر انجام شود، درست است. نووی یادآور شده که این فتوا، فتوای درستی است و شافعی نیز برهمین اساس میگوید: جمهور علمای اصحاب براین نظرند و راه درست همین است؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله از بیرون حجر طواف کرد. خلفای راشدین و دیگر صحابه پس از ایشان نیز چنین کردند.
گفتنی است با این بیان نووی که: «پیامبر صلی الله علیه و آله از بیرون حِجر طواف گزارد»، میتوان استدلال به وجوب طواف از خارج حجر کرد؛ چرا که افعال صادره از پیامبر صلی الله علیه و آله در حجّی که به عمل آمد از دو حال خارج نیست:
یا اینکه انجام تمامیِ آنها مطلوب است و جنبه وجوب دارد و اخلال در هر بخش از آنها مبطل حج است و یا اینکه انجام آنها مطلوب است، ولی قسمتی جنبه واجب و
ص: 394
قسمت دیگر، جنبه استحباب دارد و تمیز واجب از مستحب نیازمند دلیل مشخّص دیگری است.
احتمال نخست را نمیتوان ثابت کرد، امّا احتمال دوم بجا و حق است و اگر قرار باشد طواف پیامبر صلی الله علیه و آله از پشت حجر، دلیل بر وجوب اینگونه طواف نباشد- بدان جهت که برخی افعال حجّ پیامبر صلی الله علیه و آله واجب و برخی غیر واجب است و اگر از استدلال به طواف پیامبر صلی الله علیه و آله از پشت حجر صرف نظر کنیم- دلیلی بر وجوب طواف از بیرون حجر وجود ندارد؛ در صورتی که در حدیث عایشه تصریح شده بود: حجر جزو کعبه است. استدلال به این حدیث نیز جای تأمل دارد، چرا که این حدیث مطلق است و بر احادیث مقیدِ وی حمل شده- که در آنها، چنانکه گفته شد، پیامبر صلی الله علیه و آله مقداری از کعبه را که در حجر است روشن و مشخص ساخت- و بدین ترتیب روشن شد که نمیتوان چنانکه نووی استدلال کرده- به علت نبود دلیلی مبنی بر واجب بودن این فعل پیامبر صلی الله علیه و آله برای دیگران- از طواف آن حضرت صلی الله علیه و آله برای وجوب طواف از بیرون حجر، استدلال کرد.
علاوه بر این، احتمال هم دارد که طواف پیامبر از آن سوی حجر، به دو دلیل باشد؛ 1- جنبه قطعیت بخشیدن به مورد مشکوکی است که ممکن است باعث فساد طواف بسیاری از طواف کنندگان باشد، چون کعبه از جانب حجر، بر پایه بنای ابراهیم علیه السلام بنا نشده و قریش هنگام بنای آن، بخشی از کعبه را در حجر قرار دادند و بر طواف کننده واجب است که از بیرون آن طواف کند و وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله در طواف خود، از میان حجر رد شود و آن قسمت از کعبه را که در حجر قرار گرفته دور بزند، دیگرانی که نمیدانند چه مقدار از کعبه در حجر قرار گرفته، نمیتوانند به پیروی از آن حضرت از حجر طواف کنند زیرا نمیتوانند فاصله مراعات کنند و در نتیجه طوافشان باطل میشود.
مسأله دیگر آنکه، حتی اگر احتمال نخست را ناوارد بدانیم و فرض کنیم که همه مردم میدانند که در طواف خود چقدر باید از حجر بگذرند، طواف آن حضرت از آن سوی حِجر، دو حکمت نیکو در بر داشت: یکی رهایی از نردههای حجر- که قریش در خبر بنای کعبه از سوی ایشان، همچون دیواری به گرد آن کشیده بودند- و دیگری
ص: 395
پیشگیری از یک مفسده و آن این که زنان نیز مجبور میشدند همچون مردان از روی نردهها عبور کنند و با این کار (قسمتهایی از بدنشان) آشکار میشد؛ حال آنکه زنان مأمور به حفظ و صیانت خود هستند و بدین ترتیب پیامبر صلی الله علیه و آله بهتر آن دید که از آن سوی حجر به طواف بپردازد که برای دنیا و دین امّتش، آسایش و اطمینان بیشتری در برداشت.
همین احتمال و توجیه در مورد طواف خلفا و دیگران- که از آن سوی حجر طواف کردهاند- نیز وارد است و اگر طواف آن حضرت از آن سوی حجر، به این دلیل و توجیه باشد، چنین طوافی جنبه استحباب مؤکد (و نه واجب) دارد؛ زیرا چنانکه پیش از این نیز گفته شد، دلیلی بر واجب بودن این فعل پیامبر صلی الله علیه و آله در حج، برای دیگران نیست. و چنانچه کسی (در طواف خود) از وسط حجر و از روی نرده آن و از آنجایی که خارج از کعبه باشد، رد شود بهویژه وقتی روایت هفت ذرع یا شش ذرع و این حدود را رعایت کرده باشد، نمیتوان گفت طوافش نادرست و فاسد شده؛ زیرا این حکم مبتنی بر دلیل نیست.
گروهی از علما؛ از جمله ابومحمد جوینی و فرزندش امام الحرمین و بَغَوی، معتقد به صحّت طواف کسانی هستند که از میان حجر رد شده و میان خود و کعبه شش ذرع فاصله را رعایت کردهاند.
رافعی نیز یادآور شده که این فتوا صحیح است. لخمی از یاران مالکی نیز قائل به همین نظر است. شیخ خلیل جندی در مختصر خود که شامل فتواهاست ونیز شاگرد وی قاضی تاجالدین بهرام مالکی در «الشامل» به طور قطع قائل به این نظر هستند و دلیل آنها نیز روایت عایشه است که در آن شش ذرع از حجر، جزو کعبه دانسته شده و چنانکه گفته شد، این روایت در صحیحین آمده است. واللَّه اعلم.
محل حجر و ابعاد و اندازههای آن
محل حِجر؛ میان رکن شامی- یا عراقی- و رکن غربی است.
ویژگی حجر؛ قطعه زمینی سنگ چین شده و دارای دیوارهای نقش داری به صورت نیم دایره است.
ص: 396
بنای حجر؛ ازرقی مینویسد: وقتی منصور عباسی به حج آمد، زیادبن عبیداللَّه حارثی امیر مکه را فرا خواند و گفت: سنگ حجر را از سنگهای بادیه یافتم. میخواهم هم اکنون دیوار حجر را یک لایه با سنگ مرمر بپوشانی. زیاد، کارگرانی به کار گرفت و با استفاده از آن، پیش از صبح روز بعد، دیوارهای حجر را با سنگ مرمر پوشانید. پیش از آن در دیوارهای حجر مرمر به کار نرفته بود. وی میافزاید: پس از آن، خلیفه مهدی سنگ مرمر آن را بازسازی کرد. (1) ازرقی یادآور شده که سنگ مرمرِ حجر، که در زمان مهدی به کار رفت، همچنان باقی بود تا اینکه در زمان خلافت متوکّل فرسوده شد و آنها را کندند و سنگ مرمر تازه به جای آن کار گذاشتند. این کار در سال 241 صورت گرفت و بازسازی سنگ های آن در زمان مهدی خلیفه عباسی در سال 161 بود. (2) ازرقی تاریخ بازسازی آن در زمان منصور عباسی را قید نکرده و تنها نوشته است: در همان سالی بودهکه منصور به حج آمد که البته بیانگر سال انجام این کار نیست؛ زیرا منصور عباسی در زمان خلافت خود- بنا به گفته عتیقی در بر شماری امرایی که به حج آمدهاند- در سالهای 140، 144 و 147 به سفر حج آمد و بالاخره در سال 157 بود که در آن سفر پیش از ورود به مکه، وفات یافت. (3) اگر وی در یکی از سه سال پیشگفته به حج رفته باشد، بیان این که (حجر را) در سالی که به حج رفت بنا کرد، بیان کاملی نیست و ظاهراً این امر در سال 140 اتفاق افتاده است؛ زیرا در این سال بود که بنا به گفته ازرقی، بنای مسجدالحرام، که منصور دستور آن را داده بود، به دست زیاد بن عبیدالله، امیر مکه انجام گردید.
معتضد عباسی نیز حجر را در عصر خلافتش، بنا به گفته اسحاقبن احمد خزاعی، راوی تاریخ ازرقی، در سال 283 مورد مرمّت و بازسازی قرار داد. حجر در آغاز خلافت ناصر عباسی؛ یعنی در سال 576 نیز مورد مرمّت و تعمیر قرار گرفت؛ مستنصر عباسی نیز آن را تعمیر کرد.
1- اخبار مکه، ج 1، ص 313
2- همان، ج 1، صص 314- 313، که به دست جعفربن سلیمان بن علی امیر مکه و مدینه صورت گرفت.
3- مسعودی نوشته است که منصور در سال 152 نیز به حج رفت مروج الذهب، ج 4، ص 402.
ص: 397
ملک مظفر والی یمن و همچنین ملک ناصر محمدبن قلاوون نیز آن را مرمت کردند که نام این دو و نیز نام مستنصر عباسی روی سنگی در بالای حجر نوشته شده است. در سنگنوشتهای که خبر عمارت ملک ناصر در آن آمده، سال 720 قید شده است. در ایام ملک منصور علیبن ملک اشرف شعبانبن حسینبن ملک ناصر محمدبن قلاوون و به فرمان دو امیر؛ یعنی «برکه» و «برقوق» (1) از کارگزاران دولت وی در سال 781 حِجر مورد مرمت و تعمیر قرار گرفت. سپس در سال 801 به دستور ملک ظاهر برقوق تعمیر گردید که به همین علت نام وی در قطعه سنگی مرمرین، در بالای حجر و بر دریچه شرقی آن نوشته شده است. در دریچه دیگر نیز کلیاتی در باره عمارت، قید شده است این کار در آغاز ماه رمضان سال 801 انجام شد. در رجب و شعبان سال هشتصد و بیست و دو نیز بسیاری از سنگهای آن که فرسوده بود و بیم سقوط آنها میرفت، مورد تعمیر و تجدید قرار گرفت و با گچ محکم شد که بیشتر شامل دیوارهای حجر میشد. پس از آن بسیاری از سنگهای مرمر دیوارهای داخلی و خارجی و در قسمت بالا و پایین حجر از ابتدای محرم سال 826 و به دستور تولیت بنای آن امیر زینالدین مقبل قدیدی مرمّت و تجدید بنا شد.
در مورد بنای آن، در فاصله خلافت معتضد عباسی تا خلافت ناصر عباسی، مطالب بسیاری ناگفته و پنهان مانده است؛ زیرا بعید است که در این زمان طولانی، بازسازی و مرمتی در آن صورت نگرفته باشد.
از جمله کسانی که حجر را تعمیر و مرمّت کردند، جمالالدین معروف به جواد وزیر است که گمان میرود در سال 550 بوده است.
ازرقی و ابنجماعه به ابعاد و اندازههای آن، اشاره کردهاند. ازرقی در روایتی، با سندی که به خودش میرسد، آورده است: فاصله دیوار کعبه از زیر ناودان تا دیوار حجر، هفده ذرع و هشت انگشت است و فاصله میان دو درِ حجر، بیست ذرع و عرض
1- همان کسی است که سلطان شد و لقب «الظاهر» گرفت. درباره او و برکه نک: الضوء اللامع، ج 3، ص 12- 10
ص: 398
آن بیست و دو ذرع است. ارتفاع دیوار از داخل یک ذرع و چهارده انگشت است و اندازه آن در کنار دری که نزدیک مقام قرار دارد، یک ذرع و ده انگشت است و ارتفاع دیوار غربی حجر، یک ذرع و بیست انگشت است و فاصله حجر تا رکن شامی یک ذرع است و تا درِ کناری بعد از مقام، یک ذرع و ده انگشت و یک ذرع و شانزده انگشت است و ارتفاع آن در وسط دو ذرع و سه انگشت و عرض دیوار دو انگشت کمتر از دو ذرع است. (1) واندازه درِ حجر از سمت مشرق بعد از مقام پنج ذرع و سه انگشت است و اندازه درِ حجر از سمت مغرب، هفت ذرع است و اندازه محیط داخلی حجر سی و هشت ذرع و محیط خارجی آن چهل ذرع و شش انگشت است (پایان سخن ازرقی). (2) داییام ازابنجماعه نقل کرده که گفت: اندازه گِردی داخلیِ حجر تا دروازه آن، سی ویک ذرع و یک سوم ذرع است و گِردی خارجی آن (محیط خارجی منهای عرض دروازه) سیوهفت ذرع ونیم و ربع و یک هشتم (78 37) ذرع است، و فاصله مستقیم این سر تا آن سر، هفده ذرع است و فاصله گودی حجر تا دیوار ناودان (کعبه) پانزده ذرع است و ضخامت دیوار حجر دو ذرع و یک سوّم ذرع و یک هشتم ذرع است و ارتفاع آن از محل طواف تا دروازه سمت مقام، یک ذرع و دو سوم ذرع و یک هشتم ذرع است (11924/ 18+ 23+ 1) و ارتفاع آن تا دروازه دیگر، یک ذرع و یک دوم و یک سوم و یک هشتم (12324/ 18+ 13+ 12+ 1) ذرع است و ارتفاع آن در وسط، یک ذرع و دو سوم ذرع است و فاصله میان دیوار حجر و شاذروان در کنار دروازه نزدیک مقام، چهار ذرع و یک سوم ذرع است. و مقدار خارج شده دیوارِ حجر از شاذروان، یک دوم ذرع و یک هشتم (58) ذرع است و فاصله گشادگی دیگر، چهار ذرع و نیم و مقدار خارج شده دیوار حجر از شاذروان، نیم ذرع و یک سوم (56/ 13+ 12) ذرع است.
همه این اندازهها به ذرعِ پارچه که در روزگار ما در مصر اندازهگیری میشود، حساب شده است.
1- در «اخبار مکه» افزودههایی وجود دارد که مؤلف در اینجا نیاورده است.
2- نک: اخبار مکه، ج 1، صص 321- 320
ص: 399
مواردی از حجر را اندازه گرفتیم و به این نتیجه رسیدیم که فاصله میان وسط دیوار ناودان کعبه تا دیوار روبهرویی آن، از حجر پانزده ذرع بود و فاصله دیوار حجر در وسط، دو ذرع و ربع بود و فاصله دیواره شرقی حجر تا (دیوار کعبه) پنج ذرع و فاصله دیواره غربی حجر، پنج ذرع و یک قیراط بود و فاصله میان دو لبه حجر از داخل هفده ذرع و دو قیراط بود.
ارتفاع دیوار حجر از درون، در لبه شرقی دو ذرع یک قیراط کم و از بیرون، دو ذرع و دو قیراط و ارتفاع دیوار حجر از داخل و از وسط یک ذرع و دو سوم ذرع و از خارج دو ذرع و دو قیراط بود و ارتفاع دیوارهای حجر از داخل در لبه غربی، یک قیراط کمتر از دو ذرع و از خارج، دو ذرع و یک هشتم بود. همه این اندازهها به ذرع آهنی است. ابنخرداذبه در اندازههای مربوط به گردی حجر، مطلب شگفتی دارد او میگوید:
اندازه گِردی حجر، پنجاه ذرع (1) است. این اندازه، از این نظر شگفت است که با گفته ازرقی در این باره (2) اختلاف دارد و رقم داده شده از سوی ابنخرداذبه، به میزان ده ذرع از آنچه ازرقی آورده، بیشتر است.
نماز گزاردن در حجر اسماعیل
فاکهی گوید: احمدبن صالح برای ما گفتکه محمدبن جعفربن محمد، ازپدرش، از جدش، ازعلیبن ابیطالب]« [نقلکردکه: رسول خدا صلی الله علیه و آله به ابوهریره فرمود:
ابوهریره! بر در حجر فرشتهای است که بر هرکس وارد شود، میگوید: دو رکعت نماز بگزار تا همه گناهانت آمرزیده شود؛ پس شروع کن. بر در دیگرِ حجر، فرشته دیگری از همان زمان که خدا دنیا را آفرید تا زمانی که کعبه به آسمان برده میشود، حضور دارد و به کسیکه نماز بگزارد و بیرون شود، میگوید: اگر از امت محمد صلی الله علیه و آله باشی در شمار پرهیزگارانی.
1- المسالک والممالک، ص 133
2- اخبار مکه، ج 1، ص 321
ص: 400
در تاریخ ازرقی از ابنعباس روایت شده که: در نمازخانه نیکان نماز بخوانید. از او در این باره پرسیدند، گفت: منظور زیر ناودان است. (1) حکم نماز در قسمت کعبهای حجر، همانحکم نماز خواندن در کعبه را دارد، چونآنجا هم از کعبه است و بنا بر فتوای مشهور از مالک، نماز واجب یا مستحبیِ مؤکد؛ مانند وِتر و دو رکعت طواف و نماز حجر و دو رکعت نماز واجب طواف در آنجا درست نیست، ولی مستحبات غیر مؤکد درست است و همچون دیگر جاهای حجر، در آنجا مستحب هم هست. در بقیه حِجر (یعنی خارج از محلی که احتمال میرود جزء کعبه باشد)، نماز واجب درست است و کراهتی هم ندارد.
در مذهب شافعی و ابوحنیفه، میتوان همه نمازها را در همه جای حجر، به جاآورد.
دعا در حجر، زیر ناودان
در تاریخ ازرقی به نقل از عطا روایت شده که گفت: هرکس زیر ناودان کعبه بایستد و دعا کند دعایش مستجاب میشود و همچون روزی که از مادر زاده شده، از گناهانش پاک میگردد. شبیه این سخن، پیش از این، به نقل از حسن بصری، در باب پانزدهم نیز آوردیم. در روایتی دیگر همین معنا با لفظ دیگری آمده است. (2) از حسن بصری در رساله مشهورش روایت شده که از عثمانبن عفّان شنیدم که روزی نزد دوستانش آمد و گفت: آیا نمیپرسید که از کجا آمدهام؟ گفتند: از کجا آمدهای؟ گفت: من بر دروازه بهشت ایستادهام»؛ و او زیر ناودان ایستاده و در آنجا به درگاه خدا دعا کرده بود.
از دیگر فضایل حجر، قرار گرفتن قبر اسماعیل علیه السلام در آن است.
در «تهذیبابنهشام» روایتی از زیاد بکایی آمده که به نقل از ابناسحاق میگوید:
آنگونه که میگویند: حضرت اسماعیل علیه السلام یکصدو سی سال عمر کرد و پس از آن وفات یافت- رحمت خدا و برکاتش بر او باد!- و در حجر کنار مادرش هاجر- خدای او را نیز
1- اخبار مکه، ج 1، ص 318
2- همان، ج 1، ص 318
ص: 401
رحمت کناد!- به خاک سپرده شد. (1) ازرقی گوید: جدّم برایم گفت که سعیدبن سالم از عثمانبن ساج برایم چنین نقل کرد: ابناسحاق پس از بیان مطالبی در باره اسماعیل و فرزندان وی، میگوید: در باره جُرهمیها و خاندان اسماعیل باید گفت وقتی حضرت اسماعیل علیه السلام وفات یافت، همراه مادرش در حجر دفن شد و گفته میشود که او (هاجر) نیز پس از وفات در آنجا به خاک سپرده شد. (2) صاحب «الاکتفاء» یادآور شده که قبر اسماعیل علیه السلام در حجر است و محل این قبر در کنار دروازه حجر قرار دارد. در باره (قبر) اسماعیل علیه السلام اختلاف است؛ برخی همچون ابناسحاق برآنند در حِجر است و برخی نیز گفتهاند در حطیم است که پیش از این طی نقل قول ازرقی در بخش حطیم، از «مقاتل» آوردیم و فاکهی نیز از کعب الأحبار و ابنسابط (همین روایت را) نقل کرد.
فاکهی در فضایل مکه مینویسد: موسیبن محمد، از یزید بن ابیحکیم، از سفیان ثوری، از عطاء بن سائب، از ابنسابط نقل کرده که گفت: میان رکن و مقام و زمزم قبر نود و نُه پیامبر است و قبر هود و شعیب و صالح و اسماعیل علیهم السلام در این بقعه و یا بنا، به قولی در طرف جایی است که حجرالأسود در آن بود، این قول را مسعودی آورده، آنجاکه میگوید: اسماعیل علیه السلام در حالی که 137 سال عمر کرده بود، وفات یافت و در مسجدالحرام در سمت همان جایی که حجرالأسود بود، به خاک سپرده شد. (3) در نسخهای از تاریخ مسعودی عبارت «همان جایی که حجرالأسود بود» را دیدم و فکر میکنم «بود» از اضافات ناسخ است؛ زیرا وجود آن بیمعناست.
آنچه مسعودی در باره عمر حضرت اسماعیل علیه السلام گفته، با خبری که ابناسحاق آورده، مغایرت دارد. شایسته است که از خوابیدن در آن و نیز از دو بدعت ذیل- که به
1- اخبار مکه، ج 1، ص 313
2- همان، ج 1، ص 64
3- مروج الذهب، ج 2، ص 48
ص: 402
گفته ابنجماعه به نقل از داییام هیچ ریشهای ندارد و مردم آنها را درست کردهاند- احتراز کرد؛ یکی ایستادن در دو دهانه حجر برای نماز و سلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگری ایستادن به طرف پیامبر صلی الله علیه و آله در دو دهانه حجر و پشت کردن به کعبه است. حال آن که بهتر است به هنگام دعا، روی به کعبه داشته باشیم. این بود مضمون سخنان او. خداوند متعال به ما توفیق دهد از بدعتها فاصله گیریم و از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی کنیم.
مکانهایی در اطراف کعبه که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنها نماز گزارد
محبّ طبری، این جاها و محلّ دقیق آنها را در کتاب «القری» آورده که ما نیز در اصل این کتاب، متن آن را نقل کردهایم و در اینجا تنها به برخی از آنها اشاره میکنیم:
نخست؛ پشت مقام ابراهیم علیه السلام. دوم؛ آنچنان که در نسائی و ابنحبان به نقل از حدیث مطلببن ابیوداعه سهمی آمده است، روبهروی حجرالأسود در حاشیه محل طواف. سوم: چنان که در مسند احمد بن حنبل و سنن ابوداود، از حدیث عبداللَّه بن سائب آمده است، نزدیک به رکن شامی در کنار حجر. چهارم: چنان که در تاریخ ازرقی (1) و فواید «تمّام رازی» از روایت ابنعباس از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است، در کنار درِ کعبه. حدیث از این قرار است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: جبریل علیه السلام دو بار در کنارِ در کعبه امانم داد. پنجم: برابر رکن، کنار حِجْر از سمت مغرب، کمی مایل به مغرب، بهطوریکه باب مسجدیکه امروزه به آن «باب العمره» میگویند، پشت سر قرار میگیرد. این را از روایتی در «مسند احمدبن حنبل» (2) و سنن ابوداود و نسائی و ابنماجه از حدیث مطّلببن ابیوداعه داریم که گفته است: پیامبر صلی الله علیه و آله را دید که در کنار باب بنیسهم مشغول نماز بود و مردم نیز اینسو و آنسوی وی در رفت و آمد بودند. در اسناد این روایت فرد مجهولی وجود دارد.
باب بنیسهم همان بابالعمرهای است که بدان اشاره شد. ششم: چنان که در صحیحین از حدیث اسامةبن زید آمده است، در مقابل کعبه نیز از مکانهایی که پیامبر در
1- اخبار مکه، ج 1، ص 268
2- مسند احمد، ج 1، ص 237 و 311 و ج 5، ص 208
ص: 403
آن نمازگزارد، وجود دارد. ابنزید میگوید وقتی پیامبر وارد کعبه شد در همه سوی آن به نیایش پرداخت، ولی نماز نخواند و بیرون شد و هنگام خروج درست در برابر کعبه، دو رکعت نماز خواند و فرمود: قبله این است. (1) نسائی میگوید: در همه اطراف آن تسبیح و تکبیر گفت ولی نماز نخواند سپس بیرون رفت و پشت مقام دو رکعت نماز خواند و فرمود: این قبله است. (2) محبّ طبری میگوید: «برابر کعبه» به درِ آن میگویند و به محاذات آن «پشت کعبه» گفته میشود. سپس میگوید: همچنین بر همه اطراف (کعبه) که دری داشته باشد، نیز اطلاق میشود و متعارف نیز همین است. آنگاه میافزاید: ظاهراً این مکان، روبهروی مقام در محوّطه کعبه است، بهطوری که مقام در پشت نماز گزار قرار گیرد و میگوید:
احتمال بعید آن است که این مکان همان جای چهارم (محل امامت جبریل) باشد.
محبّطبری وجه دیگری را نیز جایز دانسته است و آن اینکه همان جای اول در پشت مقام باشد؛ زیرا به آنجا نیز وجه (برابر) کعبه میگویند. سپس افزودهاست: برتری صورت کعبه بر دیگر طرفهای آن، وارد شده است. پس از آن گفتهاست: جای هفتم: میان دو رکن یمانی است. این را ابناسحاق در سیره خود طی داستان درازی، نقل کرده است.
هشتم: حجر، و استدلالش نیز به حدیث «خفه کردن پیامبر صلی الله علیه و آله توسط عقبةبن ابیمعیط در حجر» است که در صحیحین (3) آمده. در همین فصل به نماز پیامبر صلی الله علیه و آله در کعبه اشاره کرده
1- بخاری، ج 3، ص 375 در الحج باب «من کبّر فینواحی الکعبة» و ج 8، ص 14 در المغازی باب «این رکّزالنبی صلی الله علیه و آله الرایة یومالفتح» روایت کرده است. مسلم نیز آن را در شماره 1330 و 311 در الحج باب «استحباب دخول الکعبة للحاج» روایت کرده است
2- نسائی، ج 5، ص 219 و 220 در الحج باب «الذکر والدعاء فیالبیت» و باب «موضع الصلاة من الکعبة».
3- بخاری در صحیح خود چنین روایت کرده است: در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول نماز در حجر کعبه بود، عقبةبن ابیمُعَیط جلو آمد و پیراهنش را بر گردن رسول خدا پیچید و به سختی فشرد، ابوبکر پیش آمد و شانهاش را گرفت و او را کنار زد و از پیامبر صلی الله علیه و آله دور ساخت و گفت: آیا میخواهید مردی را بکشید که میگوید «اللَّه پروردگار من است و نشانههای روشنی از سوی خدا برای شما آورده است؟!». مسلم نیز این روایت را در صحیح خود آورده است.
ص: 404
و گفته است: گویند حضرت آدم علیه السلام در کنار رکن یمانی دو رکعت نماز خواند، او این روایت را به «دلائل الیقین» ابن ابیالدنیا و تاریخ ازرقی (1) نسبت داده و میگوید: بدین ترتیب جاهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله بهطور مسلّم یا به گمان، در آنها نماز گزارده به نُه (2)
مورد رسید. دهم: مصلای حضرت آدم علیه السلام است. پایان سخن محب طبری که نکاتی را باید در باره آن یادآور شد: از جمله اینکه ذکر نماز پیامبر صلی الله علیه و آله در کعبه، با عنوان این قسمت سازگار نیست؛ زیرا عنوان از این قرار بوده است: «جاهایی در اطراف کعبه که گفته میشود پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا نماز خواند» و این عنوان اقتضا دارد که تنها به ذکر جاهایی در کعبه پرداخته شود و نه داخل کعبه. دیگر این که: بر شمردن مصلّای حضرت آدم علیه السلام نیز با عنوان فوق سازگاری ندارد. و همچنین در مورد مصلّای آدم علیه السلام که آن را محتمل دانسته، احتمال دارد که حضرت آدم علیه السلام کنار رکن یمانی در کنار حجرالأسود نماز خوانده باشد و هم احتمال دارد کنار رکن یمانی در کنار «باب المسدود» در مستجار نماز گزارده که احتمال دوم- بنا بر آنچه پیشتر از قول فاکهی آوردیم- قویتر است.
برخی میگویند: جایی که خداوند توبه آدم علیه السلام را پذیرفت، پشت کعبه در کنار دری است که ابنزبیر نزدیک رکن یمانی باز کرد. دیگر اینکه آنچه در مورد مصلّای آدم علیه السلام در کنار رکن یمانی ذکر کرده با نظر ابنسراقه و ابنجماعه- که آن را در جهت شرقی کعبه دانستهاند- مغایرت دارد و در باب هشتم این کتاب اشاره شد که مصلّای آدم علیه السلام در جهت شرقی است و میان حفره سنگفرشی که در همین راستا قرار دارد، یک سوم کمتر از سه ذرع آهنی، فاصله است.
از جمله این که محبّ طبری زمانی که جای نماز پیامبر صلی الله علیه و آله در میان دو رکن یمانی را معین کرده، این احتمال را هم میدهد که آن حضرت صلی الله علیه و آله وسط دیوار نماز خوانده باشد و هم این که احتمال میدهد که از وسط کمی آن سوتر و نزدیک به حجرالأسود نماز
1- نک: اخبار مکه، ج 1، ص 44
2- ظاهراً مؤلف نماز خواندن پیامبر صلی الله علیه و آله در کعبه را جای نهم دانسته است، در حالی که به لحاظ شمارش، فقط هشت مورد را ذکر کرده است.
ص: 405
بخواند و بالأخره این احتمال را هم میدهد که از وسط اینسوتر و نزدیک به رکن یمانی نماز خوانده است. تعبیر وسط دیوار نیز از آن جهت است که سنگ مرمری در شاذروان کعبه وجود دارد که روی آن نوشته شده است: ملک لاجین (1) دستور بنای محل طواف را صادر کرد.
دیگر این که محبّ طبری جایی را که پیامبر صلی الله علیه و آله در پای در کعبه نماز خواند، معین نکرده است که خود سه احتمال دارد: 1- در برابر در نماز خوانده باشد 2- در حفره سنگفرشی که در سمت راست درِ کعبه است 3- ملتزم، که البته احتمال سوم، بعید و احتمال اوّلی قویتر است؛ زیرا «در کنار در» خود بیانگر خلاف دو احتمال دیگر است و آن دو احتمال دیگر را تنها به دلیل نزدیکی میتوان مصداق کنار در کعبه برشمرد.
ما بدین جهت این نکته را یادآور شدیم که از شیخالاسلام عزالدینبن عبدالسلام شافعی و احمدبن موسیبن عُجَیل از بزرگان یمن وارد شده که گفتهاند: مصلای جبرئیل در پشت پیامبر صلی الله علیه و آله، همین حفره سنگفرشی بوده است، البته من عین سخن ابنعجیل را ندیدهام ولی به آگاهی یافتم که امام المقام و شیخالشیوخ ما رضی طبری از شیخ احمدبن موسیبن عجیل خواست که به روش کشف و شهود، در اینباره تحقیق کند. او نیز به آگاهی وی رساندهاست که حفره یاد شده همان مصلّای جبرئیل در پشت پیامبر صلی الله علیه و آله است.
سخن ابنعبدالسلام را ابن جماعه، در منسک خود نقل کرده و آورده است: «شیخ عزالدین بن عبدالسلام گوید: حفره چسبیده به کعبه، که میان درِ کعبه و حجر واقع است، همان جایی است که جبرئیل نمازهای پنجگانه را پس از واجب شدن آنها از سوی خداوند متعال بر امت، پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله به جای آورد. من از فرد دیگری چنین چیزی ندیدهام و البته بعید هم هست؛ زیرا اگر این سخن درست بود، با نوشتن در باره حفره، بدان اشاره میکردند و تنها به (ذکر) کسیکه دستور بنای محل طواف را داده، بسنده نمیکردند». این مطلب را داییام از وی نقل کرد. خدا هردوی آنها را بیامرزاد!
1- شرح حال وی پیش از این آمد.
ص: 406
در باره مقام، به نقل از سعیدبن جبیر رحمه الله (1) آمده است که: جای فعلیِ آن، روبهروی درِ صندوقی (یا گنبدی) است که مقام در آن قرار دارد و از حفرهای که کنار حجر است رد میشود. بنا بر این، مقام نسبت به کعبه، در نیمه حفره یاد شده قرار دارد و اگر جای مقام نسبت به کعبه، چنین باشد پیامبر صلی الله علیه و آله پس از خروج از کعبه در آنجا نماز خوانده است؛ زیرا نسائی از اسامة بن زید روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله پس از خروج از کعبه، دو رکعت نماز جلوی کعبه خواند و در روایتی آمده که آن حضرت صلی الله علیه و آله دو رکعت نماز در پشت مقام خواند و در واقع پشت مقام و جلوی کعبه یکی است، چنان که گفتهاند مقام در کنار کعبه بوده است.
دیگر آن که از سخن محبّ طبری بر میآید: مصلّایی که ابنسائب از آن یاد کرده، غیر از آن مصلّایی است که اسامه گفتهاست؛ زیرا اسامه به دو صورت از آن یاد کرده که جای تأمل دارد: حدیث ابنسائب در مورد مصلایی که ذکر کرده، با حدیث اسامه در این مورد سازگار است و با نگاهی به متن حدیث، هر کدام این نکتهها روشن میشود. متن حدیث ابنسائب که ازرقی آن را آورده چنین است:
جدم از داودبن عبدالرحمان، از محمدبن جُرَیج، از محمدبن عبادبن جعفر، از ابنسائب روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله روز فتح مکه، جلوی کعبه، روبهروی الطرفة البیضاء (نوار سفیدی که به عنوان علامت نهاده شده بود) به نماز ایستاد و سپس دو دست خود را بلند کرد و فرمود: این قبله است. (2) متن حدیث اسامه چنین است: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وارد کعبه شد، در همه اطراف آن به دعا پرداخت ولی نماز نخواند و بیرون آمد؛ وقتی خارج شد در برابر کعبه دو رکعت نماز خواند و فرمود: این قبله است. آن دو این روایت را آوردهاند. (3) نسائی هم میگوید: در همه اطراف آن تسبیح و تکبیر گفت، ولی نماز نخواند. سپس بیرون رفت و پشت مقام،
1- رحله ابنجبیر، ص 62
2- اخبار مکه، ج 1، ص 351
3- منظور، بخاری، ج 3، ص 375 و ج 8، ص 14 و نیز مسلم، شماره 1330 و 1331 است.
ص: 407
دو رکعت نماز خواند و سپس فرمود: این قبله است. (1) حقیقت آن است که گفته اسامه در حدیث اول که گفت: «در برابر کعبه نماز خواند» و سخن او در حدیث دوم: «و پشت مقام دو رکعت نماز خواند» با هم تعارض ندارند.
زیرا آن گونه که ابنعقبه در مغازی و جاهای دیگر گفته، مقام در برابر کعبه قرار داشته است و بنا براین، در پشت مقام نماز خواند، به مثابه توضیح این گفته است که: «در برابر کعبه نماز خواند» و بدین ترتیب تناقض میان سخن وی در این دو حدیث، برطرف میشود و این بهتر از آن است که سخن او را حمل بر این کنیم که آن حضرت در پشت محل فعلی مقام، به نماز ایستاد؛ زیرا اگر چنین کنیم، بوی تناقض میان این دو حدیث، به مشام میرسد.
و اگر حدیث ابنسائب گویای آن باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه کنار کعبه به نماز ایستاد و فرمود: «این قبله است» و حدیث اسامه نیز گویای همین سخن پیامبر صلی الله علیه و آله باشد، این خود دلیل بر یکی بودن نمازگاههایی است که اسامه و ابنسائب ذکر کردهاند.
و همان نظر که از سوی محبّ طبری مطرح ساختیم تأیید میشود؛ یعنی که نمازگاه ذکر شده از سوی اسامه غیر از نمازگاهی است که از سوی ابنسائب ذکر شده است و حدیث استدلالی محب طبری برای مصلایی که ابنسائب ذکر کرده نیز آورده نشده و همچنین حدیث ازرقی نیز آورده نشده است؛ زیرا محبّ طبری در «القری» در مطلبی با عنوان «جاهایی از کعبه که پیامبر صلی الله علیه و آله نماز گزارد»، میگوید: ... سوم، نزدیک به رکن شامی، در کنار حجر، و از عبداللَّه بن سائب روایت است که او ابنعباس را به آن سوی رکن، کنار حجر بعد از در، سوق میداد؛ ابنعباس به وی میگفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله در همین جا نماز میخواند و میگفت: آری و بر میخاست و به نماز میایستاد. احمد و ابوداود این روایت را آوردهاند. در این معنا، حدیثی از ابنعباس وارد نشده و معلوم میشود که این روایت از خود ابنسائب است. واللَّه اعلم.
1- کد کتاب 9127 زبان کتاب فارسی تاریخ 13920827 شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام-جلد 1 / باب هفدهم: حِجْر اسماعیل علیه السلام و محلّی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا نمازگزارد / مکانهایی در اطراف کعبه که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنها نماز گزارد
ص: 408
دیگر اینکه: این گفتگو (ی ابنسائب و ابنعباس) میتواند به صورت پرسشی باشد که یعنی: آیا مطمئن هستی که پیامبر صلی الله علیه و آله در اینجا نماز گزارد و پاسخ میشنود که: آری (مطمئن هستم).
حدیثی را که محبّ طبری بدان استناد کرده، غیر از حدیثی است که ازرقی آورده است؛ زیرا حدیث مطرح شده از سوی محبّ طبری گویای آن است که ابنعباس از ابنسائب در محلّ نماز پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر کعبه پرسیده است، ولی حدیثی که ازرقی آورده حکایت از آن دارد که ابنسائب خبر داده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه در برابر کعبه به نماز ایستاد و دستهایش را بلند کرد و فرمود: این قبله است، و با بیان تعداد طواف، محلّ مصلّا (جای نماز) را مشخص کرد و این مطلب، با نماز خواندن پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر رکن شامی منافاتی ندارد. زیرا امکان دارد که از همان محلّ نظر افکنده باشد و بنا بر این، هر دو صورت را بشود گفت و در خبر مربوط به ابنعباس نیز بخشی از داستان از قلم افتاده است.
من خود به خط رضیالدین محمدبن ابیبکربن خلیل عسقلانی، مفتیِحرم (مسجد الحرام) مطلبی دیدهام که حاکی است پیامبر صلی الله علیه و آله را نمازگاهی میان این حفره و حجر است؛ متن آن نوشته چنین است: شیخ عثمانبن عبدالواحد عسقلانیِ مکی، به نقل از یکی از بزرگان و استادان مکه خبر داد که جای (به نماز ایستادن) پیامبر صلی الله علیه و آله سنگ گود افتاده، نزدیک حفره، کنارِ کعبه در سمت حجر اسماعیل؛ یعنی همان حجری است که در کنار این حفره وجود دارد و دعا در آن، مستجاب است.
مفتی عمادالدینبن عبدالرحمانبن محمد برایم گفت: هرکس در آن مکان دعای زیر را بخواند مستجاب میشود: «یا واجِدُ یا واحِد یا ماجِد یا بَرُّ یا رَحِیمُ یا غَنِیّ یا کَرِیم اتْمِم عَلَیَّ نِعْمَتَکَ وَالْبِسْنِی عافِیَتَک»، این حفره همان حفره پیشگفته است. و سنگ گود افتاده نیز که به عنوان نشانه این نمازگاه آمده، اکنون شناخته شده نیست و این همان سوّمین جایی است که محبّ طبری یاد کرده است؛ زیرا میان حفره یاد شده و رکن شامی، جز همین نمازگاه سوم، نمازگاه دیگری وجود ندارد.
ص: 409
در سال 801، سنگِ مرمر فعلیِ حفره یاد شده تجدید بنا شد و ما مواردی از ابعاد و اندازههای آن را خود معین کردیم که طول آن از سمت رکن شامی به سوی رکن یمانی، چهار ذرع بود و عرض آن از سمت شرقی به سوی دیوار کعبه، دو ذرع و یک ششم و عمق آن نیم ذرع که البته همه به ذرع آهنی است. حفره یاد شده تنها پس از آمدن ابنجبیر به مکه است که مزّین به سنگ مرمر میشود. ابنجبیر در سال 579 به مکه آمده است. وی در سفرنامه خود از این مکان نیز یاد کرده و گفته است: این (حفره) نشانه مقام در زمان ابراهیم علیه السلام است تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به جایی که امروزه مصلاست، جابه جا کرد و اینک با شن سفید، فرش شده است. (1) بدین ترتیب ثابت میشود که وقتی ابنجبیر آن را دید، مزیّن به سنگ مرمر نشده بود (و تنها با شن سفید پوشیده شده بود.) پیش از این، به نادرستی این سخن وی که این مکان، محل مقام در زمان ابراهیم علیه السلام بوده، اشاره کردم. واللَّه اعلم.
1- رحله ابنجبیر، ص 62
ص: 410
صفحه سفید
ص: 411
باب هجدهم: ابعاد مسجدالحرام و مراحل توسعه آن
تاریخ توسعه مسجد الحرام
ازرقی در روایتی که اسناد آن به خودش میرسد، نوشته است: از جدّم، از مسلمبن خالد زنجی از ابنجُرَیج روایت شده که گفت: مسجدالحرام دیوارهایی گرداگرد خود نداشت و از هر سو، با خانههای اطراف محاصره شده بود و البته در میان این خانهها درهایی برای ورود وجود داشت؛ عمربن خطاب چندین خانه را خرید و خراب کرد و همه خانههای نزدیک مسجد (الحرام) را ویران ساخت. برخی از صاحبان خانهها از گرفتن بهای خانههای خود و از فروش آن خودداری کردند و از اینرو بهای این خانهها در خزانه کعبه به امانت گذارده شد تا بعدها به آنها برسد. پس از آن دیوار کوتاهی گرادگرد مسجدالحرام بنا کرد و به ایشان گفت: شما وارد کعبه شده بودید و این محوطه کعبه است.
ازدحام مردم در زمان عثمان، بیشتر شد. او نیز مسجدالحرام را توسعه داد و (خانههای گروهی) از ایشان خرید. برخی از فروش خودداری کردند و خانههایشان ویران شد. (1) ازرقی از سالی که عمر مسجدالحرام را توسعه داد- که سال هفده هجری بود- و
1- اخبار مکه، ج 2، صص 68 و 69
ص: 412
همچنین از سالی که عثمان اقدام بدین کار کرد- که سال 26 هجری بود- ذکری به میان نیاورده است. این دو تاریخ را (که یاد کردیم) ابنجریر و ابناثیر در تاریخ توسعه مسجدالحرام آوردهاند. (1) ازرقی یادآور شده است که عبداللَّه بن زبیر مسجد را از جانب شرقی؛ یعنی قسمت بالای آن، در طرف رکن شامی و نیز از جانب (رکن) یمانی توسعه داد و در جانب شرقی، نصف خانه ازرقی (جدّ ازرقی نویسنده اخبار مکه) را به بهای چندین ده هزار دینار خریداری کرد. پس از آن ابوجعفر منصور دوّمین خلیفه عباسی، مسجدالحرام را از طرف رکن شامی و نیز از جانب غربی توسعه داد و آن را به حدّی که امروزه هست، رساند و در طرف غربی نیز به باب بنی جُمَح رسید که گمان میکنم اضافه معروف به باب ابراهیم روبهروی آن قرار دارد. او در توسعه خود، از هر دو طرف تنها یک رواق ایجاد کرد و این کار در محرم سال 137 آغاز شد و در ذیحجه 140 به پایان رسید.
منصور عباسی در توسعه خود، وسعت مسجدالحرام را به دو برابر رسانید. پس از آن، مهدیبن ابوجعفر منصور از سمت بالا و طرف رکن یمانی و از همان جایی که پدرش در طرف غرب رسیده بود، مسجدالحرام را توسعه داد و به همان جایی رساند که امروزه وجود دارد. البته به استثنای دو افزودهای که بعد از آن رخ داد و به آنها خواهیم پرداخت.
توسعه او در دو نوبت صورت گرفت: نوبت اول در سال 161 بود که طی آن به آنچه پدرش افزوده بود، رواقهایی افزود و نوبت دوم در سال 167 بود که در حج دوم خود در سال 164 دستور آن را داده بود و این بنا در زمان پسرش موسی الهادی تکمیل شد؛ زیرا مرگ ناگهانی گریبان المهدی را گرفت.
از چیزهایی که پس از مرگ وی ساختند، قسمتی از سمت یمانی و بخشی از سمت غربی، از ستونهای سنگی طرف یمانی تا جایی است که منصور در سمت غربی رسانده بود.
1- تاریخ طبری، ج 4، ص 251 و ابناثیر، ج 3، ص 87
ص: 413
مهدی برای توسعه و بنای مسجدالحرام، اموال بسیاری خرج کرد؛ زیرا بهای هر ذرع مربع که جزو مسجدالحرام شد 25 دینار و بهای هر ذرع مربع از درّه، پانزده دینار بوده است.
ستونهای سنگی نیز از شام آورده شد و در جدّه پیاده شد و از آنجا با گاری به مکه حمل گردید و کارهای دیگری هم انجام شد که هزینههای گزافی دربرداشت و بینظیر بود. خداوند پاداش نیکو به وی دهد! نام او در حال حاضر در چند جای مسجدالحرام نوشته شده است؛ از جمله نزدیک مناره معروف به مناره باب علی]« [که نشان (میل) در آن قرار دارد. آنچه از وضعیت مسجد، از آغاز تاکنون و نیز در باره توسعه و بنای آن گفتیم- بجز دو افزودهای که به عمل آمده است- فشرده مضمون مطلبی است که ازرقی در این باره آورده است. (1) در باره بنای ساده آن و بدون توسعه و گسترش، آمده است که: عبدالملکبن مروان دیوارها و سقف آن را ساج زد و در بالای هرستون پنجاه مثقال طلا به کار برد و عمارت زیبایی در آن بنا کرد و پسرش ولیدبن عبدالملک ساختههای پدر را ویران ساخت و آن را باردیگر به گونهای محکم بنا نهاد و سقف آن را ساج زراندود زد و مسجدالحرام را از داخل سنگ مرمر کرد و برای آن بالاخانهای درست کرد و بر بالای ستونهای طلا، صفحاتی از مس قرار داد و قسمت بالایی دیوارها را کاشیکاری کرد و نخستین کسی بود که در مسجدالحرام از کاشی استفاده کرد و نیز نخستین کسی بود که ستونهایی از مرمر برای آن آورد. گفتهاند که در زمان متوکّل عباسی نیز مسجدالحرام مرمّت و بنا گردید. از مطلب ازرقی در باره بنا و عمارت ساده و بدون توسعه مسجدالحرام چنین برمیآید.
سُهیلی در باره بنا و عمارت مسجدالحرام، مطلب شگفتی آورده که آن را در اینجا میآوریم و سپس نکته شگفت آن را باز میگوییم. متن سخن سهیلی چنین است:
زمان ابنزبیر، در بنا و استحکام کعبه (و نه وسعت آن) کارهای بسیاری صورت
1- اخبار مکه، ج 2، ص 69 به بعد.
ص: 414
گرفت و ستونهایی از سنگ مرمر برایش ساخته شد و تعداد درهای آن بیشتر و بهتر شد و در زمان عبدالملک بن مروان، بر ارتفاع دیوارهای مسجد، افزوده شد و ستونهای سنگی را از طریق دریا به جدّه آوردند و از جدّه با گاری به مکه منتقل کردند. (1) در این سخن سهیلی گفته است ابنزبیر مسجدالحرام را توسعه نداد، باید تأمل و دقت شود؛ زیرا با آنچه در این مورد شهرت دارد، متناقض است (و در میان رجال حدیث) هرکس حافظ باشد بر غیر حافظ برتری دارد. و این که گفته است ابنزبیر ستونهایی از سنگ مرمر در مسجدالحرام به کار برد واین که عبدالملک این ستونها را برای مسجدالحرام آورد، با گزارشی که ازرقی به دست داده وگفته است: ولیدبن عبدالملک نخستین کسی است که ستونهای مرمرین به مسجدالحرام آورد، تعارض دارد، ولی البته از مطلب ازرقی، خلاف این امر برداشت میشود؛ چون میگوید: جدّم گفت سفیان بن عیینه از سعیدبن فروه از پدرش برایمان نقل کرده که گفت: در زمان عبدالملک بن مروان، در کار مسجد و عمارت و بنای آن بودم. بر بالای ستونهای (سنگی)، برای هرستون پنجاه مثقال طلا کار گذاشتند (2) وجه تعارض این سخن با آنچه پیش از این آمد، در این است که لازمه طلاکاری در سر ستونها، وجود آن ستونها در زمان چنین کاری است و اگر این ستونها موجود بودند (باید قبول کرد که) حاصل کار عبداللَّهبن زبیر بودهاند و در هر حال این مسأله باگفته ازرقی در این که ولیدبن عبدالملک نخستین کسی بود که این ستونها را به مسجدالحرام آورد، مخالفت دارد. واللَّه اعلم.
توسعه مسجدالحرام و عمارت آن پس از ازرقی
پس از ازرقی، چیزی به (مساحت) مسجدالحرام افزوده نشد، مگر دو افزوده: یکی معروف به «افزوده دارالندوه» در قسمت شمالی و دیگری معروف به «افزوده باب ابراهیم» در قسمت غربی است. پس از مهدی عباسی، جز این دو افزوده، چیزی (بر
1- الروض الأُنُف، ج 1، ص 224
2- اخبار مکه، ج 2، ص 71
ص: 415
مسجدالحرام) اضافه نشد و اما این سخن حافظ عمادالدینبن کثیر در تاریخ خود، در اخبار سال 171 که میگوید: خیزران امّالرشید به مکه شد و در آنجا اقامت گزید تا به مراسم حج رسید (1) و خانه مشهور به «دارالخیزران» را در مکه خرید و به مسجدالحرام اضافه کرد، (2) سخن درستی نیست؛ زیرا خانه مشهور به «دار خیزران» در مکه پای کوه صفا است و میان آن تا مسجدالحرام، طبق آنچه ازرقی در باره فاصله میان درِ معروف به باب صفای مسجدالحرام گفته، راه همواری به طول بیش از یکصد ذرع است. صفا نیز به عنوان مبدأ سعی، نزدیک همین خانه است. بنا بر این ضمیمه شدن آن به مسجدالحرام، غیر ممکن است. همچنین گفته است: اگر چنین اتفاقی افتاده بود شهرت مییافت، همچنانکه خبر گسترش مسجدالحرام از سوی دیگران همه جا پخش گردیده و معروف شده است و ازرقی نیز در تاریخ خود آن را میآورد، همچنان که موارد دیگری از این قبیل را آورده است.
همچنین از نظر روایی، اسحاقبن احمد خزاعی در خبر مربوط به اضافه کردن دارالندوه آورده است که: متولی آن، وزیر معتضد عباسی (3) است که بسیار به جاست باقی مانده دارالندوه را، مسجد بسازد و خلاصهاش آن است که متولّی از محمدبن احمد مقدّمی قاضی مکه و عجّ بن حاج، امیر مکه میخواهد که نامههایی مانند نامه وی بنویسد.
آنها نیز نوشتند و نوشتهها بر معتضد عرضه شد. او نیز دستور داد دارالندوه را به صورت مسجد درآورند و به مسجدالحرام متصل کنند برای این کار هزینه فراوانی نیز تهیه شد و به یوسفبن یعقوب قاضی بغداد فرستاد. او قسمتی از آن را به صورت ورقههای طلا و نقره درآورد و بخش دیگر را به دست پسرش عبداللَّه بن یوسف داد تا در زمان حج به هزینه آن کار رساند و مردی به نام ابوهیاج اسدی را همراه او روانه کرد و کارها را به وی سپرد، کارگران و دستیارانی نیز همراهش کرد. آنها خاکروبهها را از دارالندوه بیرون
1- البدایة والنهایه، ج 10، ص 162
2- این خبر در تاریخ ابنکثیر وجود ندارد.
3- عبیداللَّه بن سلیمان بن وهب که تا سال مرگ در 288 ه. پست وزارت المعتضد را عهدهدار بود.
ص: 416
ریختند و آنجا را ویران کردند و به جای آن مسجدی همراه با ستونها، طاقها و رواقها با سقف ساج طلاکاری و کاشیکاری، ساختند، آنگاه در دیوار بزرگِ مسجد، تعداد دوازده در، شش لنگه بزرگ هرکدام با (عرض) پنج ذرع و ارتفاع یازده ذرع و شش لنگه کوچک با (عرض) دو ذرع و نیم و ارتفاع هشت ذرع و دو سوم ذرع یک در میان قرار دادند و افزون بر اینها، سه لنگه درِ دیگر به خیابانهای اطراف باز شد که دوتای آنها دو لنگهای و یکی هم یک لنگهای بود. دیوارها و سقف آن نیز با دیوارها و سقف مسجدالحرام هماهنگ شد و برای آن، مناره و بالاخانهای ساختند و این کار طی سه سال انجام شد.
اسحاق خزاعی سال پایان گرفتن بنای این افزوده به مسجدالحرام را ذکر نکرده است؛ احتمالًا در سال 284 بوده است؛ زیرا که به گفته خود، در سال 281 نامه مربوط به تأسیس آن را نوشته است.
ابوالحسن محمدبن نافع خزاعی برادر زاده اسحاق خزاعی مینویسد: زمانیکه قاضی محمدبن موسی امیر مکه بود، طاقهای موجود بر روی دیوارهای مسجد را همزمان با این بنا تغییر داد- که پیش از این بدان اشاره شد- و به جای آنها ستونهای سنگی مدوّری با میلههایی از ساج و طاقهایی با آجر سفید و گچ قرار داد و به شیوه بسیار بهتر، آن را به مسجدالحرام متصل ساخت؛ بهطوریکه وقتی کسی در دارالندوه به نماز میایستد و رو به قبله میکند، همه آن را میبینند، این کار در سال 306 صورت گرفت.
و اما در مورد افزودهای که در جانب غربی، معروف به «افزوده باب ابراهیم» صورت گرفت، ابوالحسن محمدبن نافع خزاعی مطالبی در همان جایی که ازرقی از «باب بنی جمح» سخن رانده، ذکر کرده است و متن سخنان وی- بنا بر نقل ازرقی- از این قرار است:
در زمان جعفرالمقتدر باللَّه عباسی که محمدبن موسی متولّی حکومت در مکه بود، این دو در یکی معروف به «بابالحناطین» و دیگری «باب بنی جُمَح»، تغییر داده شد و میان خانه زبیده مسجدی بنا گردید که به مسجد بزرگ متصل شد و رواقها و طاقها
ص: 417
و صحن برای آن ساختند و خیابانی بر تنگه بزرگ مکه برای آن ایجاد کردند. مردم در آن نماز خواندند و از آن بهره میبردند. این کار در سالهای 306 و 307 صورت گرفت.
ویژگیهای این افزوده
این افزوده با آن افزوده پیشین متفاوت است؛ زیرا رواق غربی ندارد و رواقهای آن در جانب شرقی، شمالی و جنوبی است و در قسمت غربی، درهای آن قرار دارد و در میان رواقها نیز یک لنگه در اضافی وجود دارد. هر رواق مستقل است و بخش اعظم رواق جنوبی در سمت شرق خانهای با پنجرههای چوبی را دربر گرفته است که «حیراتی» منسوب به ملکناصر حسنبن ملک ناصر محمدبن قلاوون صالحی است. تاریخ این بنا طبق آگاهی که یافتهام، در سالهای 760 بوده است. این بنا دارای صحنی نیز هست. این بود فشردهای از افزودههایی که بعد از ازرقی در مسجدالحرام به وجود آمد. بناهای انجام شده بعد از ازرقی بسیار است و ما در اصل این کتاب، بخشهایی از آن را آوردیم، ولی در اینجا تنها به ذکر مهمترین نوسازی و ترمیمی که پس از ازرقی (در مسجدالحرام) صورت گرفت بسنده میکنیم:
علت انجام این نوسازی آن بود که در شب بیست و هشتم شوال سال 802 از کاروانسرای «رامشت» در طرف غربی مسجدالحرام، آتشی زبانه کشید و بلافاصله به سقف مسجد سرایت کرد و همه قسمت غربی آن، بخشی از دو رواق جلوی سمت شامی (کعبه) از جمله سقفها و ستونهای سنگی را فرا گرفت و همه چیز را خراب کرد و به روبهروی باب «دارالصحابه» رسید. علّت فروکش کردن آتش نیز خالی بودن آنجا و نبودن مواد سوختنی بود. در اینجا دو ستون کمانی و سقفی قرار داشت که به دلیل خرابی در سیل وحشتناک همان سال ساقط شده بود. در پی این آتش سوزی، آنچه سوخته و خراب شده بود، به صورت تلّی بزرگِ مانع از نماز در مسجد و مانع از دیدن کعبه شده بود. آنگاه خداوند متعال مقدر کرد که در مدت کوتاهی و به دست امیر بَیْسق ظاهری، این خرابیها مرمّت گردد. او در سال 803 برای انجام حج به مکه آمد، وقتی
ص: 418
حاجیان در این سال به مکه رسیدند، او نیز شروع به برداشتن تلهای باقی مانده کرد تا آن که همه آنجا خالی شد و شروع به بنّایی و مرمّت آن کرد و آن را به وضع پیشین باز گرداند، با این تفاوت که ستونهای طرف غربی و نیز ستونهای طرف شامی- به استثنای ستونهای اندکی از قسمت جلوی آن- همگی از سنگ تراشخورده ساخته شد. این ستونهای اندک را نیز با سنگ مرمر آهنکاری شده درست کردند. این کار در دهه آخر ماه شعبان سال 804 صورت گرفت. مردم از سرعت انجام کار شگفت زده شدند؛ زیرا هرکس وضع آن را پیش از بازسازی دیده بود، گمان میبرد که مطابق معمول، بازسازی آن سالها به طول میانجامد و خدای را بر نعمتهای بیکرانش شکر که (در این مدت کم) انجام شد وتنها بنای سقف قسمت غربی آن باقی ماند. علّت کامل نشدن نیز کافی نبودن چوب ساج برای سقف آن بود که اگر چوب به اندازه کافی در دسترس بود، در موسم سال 804 همه بنا به طور کامل و به قدرت خداوند متعال به پایان میرسید.
در ماه محرّم سال 807 امیر بَیْسق مجدّداً برای انجام بنای سقف و از بین بردن تَرَکهای مسجدالحرام به مکه آمد که این کارها نیز به قدرت الهی، در مدت بسیار اندکی انجام شد؛ چرا که امیر بیسق با همّتی عالی از لحظه وصول، در پی فراهم کردن چوبها (ی ساج) و عمل آوردن آنها برای سقف و سپس سوار کردن آنها در جای خود، برآمد. چوبی که در سقف به کار رفت، چوب عرعر نام دارد و از طائف به مکه آورده شده است. امیر بیسق در همین سال جاهای آسیب دیده، تَرَک خورده و نیازمند مرمّت در مسجدالحرام و سقف آن را مرمت و بازسازی کرد.
پس از آن و در سال 815 چند نقطه از مسجدالحرام مرمّت شد؛ از جمله دو طاق قوسی، یکی از ستونهای ردیف اول از رواق یمانی در برابر مدرسه بنگالی (1) و نیز بخشهای بسیاری در مسجدالحرام که زیر نظر استاد ما جمالالدین محمدبن عبداللَّهبن
1- مدرسهای که سلطان بنگال در هند، احمد خان بن میرخان بن ظفرخان در سال 810 ه. ساخت نک: «انباءالغمر»، ج 2، ص 388.
ص: 419
ظهیره قرشی مخزومی قاضی مکه (1) و با استفاده از کمکهای مردم انجام شد. پس از آن، خرابی و آسیبدیدگی در مسجدالحرام زیاد شد و قسمتهای زیادی از سقف آن فرو ریخت و نیز جاهایی در طرف غربی و یک جا در طرف یمانی، روبهروی دو طاق قوسی یاد شده و سقف طرف شرقی، در جایی نزدیک به سقف دو طاق قوسی، که به آن «بابالعباس» گویند، روبهروی باب الجنائز و کاروانسرای مراغی و چهار ذرعی آستانه بابالجنائز، در طرف شامی در سقف و نزدیک باب الدریبه و جای دیگری در همین طرف روبهروی کاروانسرای امّ خلیفه ناصر عباس معروف به عطیفیه و از جمله حدود شش گره از سقف روبهروی افزوده دارالندوه، در رواق کنار آن و نیز به اندازه یک گره از سقف روبهروی باب دارالصحابه و دو گره از سقف رواق غربی افزوده دارالندوه و بالای یکی از دو لنگه باب الجنائز در کنار کاروانسرای مراغی معروف به قیلانی تا انتهای دیوار مسجدالحرام از سمت کاروانسرای مراغی که البته به شکل شایستهای این در و نیز دیوار مسجدالحرام واقع در کنار کاروانسرای قیلانی (همان مراغی) مورد مرمت قرار گرفت. میان دو لنگه بابالجنائز، ستونی قرار داشت که ویران نشده بود، ولی آن را خراب و با خاک یکسان کردند و دو ستون سنگی چسبیده به بنای میان دو در نیز از میان برداشته شد. در میان دو لنگه بابالجنائز، سنگ طلای بزرگی است که از بیرون و آنجا که مردم آن را میبینند صیقل و صاف شده، ولی از درون ناتراشیده است و حدود چهار ذرع از زمین برآمده است و روی آن (در محل تماس) با دیوار مسجد کنار مدرسه افضلیه و دیوار مسجد کنار کاروانسرای قیلانی دو بَسْت قرار دادند که با سنگ تراشیده شده از کنار مسعی و نیز سنگ مرمر ساخته شده و در بالای سقف این دو در از داخل مسجد و بالای پلکان نیز دو بست آجری با آهک به شکل بسیار زیبایی کنگره وار ساخته شده است. در سنگنوشته این عمارت آمده است که در ذیقعده سال 825 به دستور حاکم مصر «ملک الاشرف» برسبای به دست امیر زینالدین مقبل قدیدی ساخته شد.
1- او در سال 817 ه وفات یافت. تدریس در مدرسه بنگالیه زیر نظر وی بود. نک: شرح حال او در «الضوءاللامع، ج 8، ص 92- 95 شماره 194.
ص: 420
چوبهایی که افتاده بود، در جای خود؛ یعنی در سمت شرقی و نیز یمانی و غربی و در طرف شامی نزدیک باب الدریبه و روبهروی عطیفیه کار گذاشته شد و سقف آن بر جای خود باقی ماند و با گچ و آهک تقویت شد.
در طرف شامی، روبهروی باب دار الصحابه، در رواق وسط، ستونی از سنگ مرمر بود که با آهن و سرب بسته شده بود. این ستون برداشته شد و به جای آن ستونی از سنگ مرمر یکپارچه قرار داده شد که یکی از دو استوانهای بود که در برابر بابالجنائز قرار داشت. در این طرف و در ردیف اول از وسط مسجد، تعداد هفت طاقِ قوسی ساخته شد و در همین طرف در انتهای طاق روی دکه منسوب به ابیسعودبن ظهیره فقیه نیز چندین طاق قوسی و در کنار آن به طرف باب دارالصحابه نیز طاقهای قوسی دیگری ساخته شد و این بناها از بالا و پایین محکم گردید و زیباسازی شد.
دیگر از مواردی که در این قسمت ساخته شد، تعداد هشت طاق قوسی در طاق دوم و سه طاق در ردیف بعد از آن و پس از محکم کردن ستونهای زیر آن، هفت طاق ردیف اول از وسط و تعداد هشت طاق قوسی در ردیف بعدی و سه تا در ردیف آخر ساخته شد. دو طاق قوسی نیز در برابر بابالجنائز و آستانهای برای بابالمجاهدیه ساخته شد و درهایی در مسجدالحرام؛ از جمله دو در برای بابالجنائز و سه در برای بابالعباس و درِ وسطی بابالصفا و بابالصحابه و بابالزیادة المفرد، مورد بازسازی قرار گرفت و قسمتهایی از درهای مسجد (الحرام) و سقفهای آن تعمیر گردید و همه یا بیشتر آنها در سال 826 با آهک سفید شد. و مدتی پیش از آن، در سال 825 و به دستور امیر زینالدین مقبل انجام گرفته بود.
ابعاد و اندازههای مسجدالحرام، پیش از توسعه
ازرقی در روایتی که سند آن به وی میرسد، مینویسد: اندازه مسجدالحرام یکصد وبیست هزار ذرع مربع است و اندازه طول مسجدالحرام از باب بنی جمح تا باب بنی هاشم- که عَلَم سبز روبهروی دار عباسبن عبدالمطلب در آنجا قرار دارد- 404
ص: 421
ذرع است، با دیوارهایی که از وسط حجر به دیوارهای کعبه میچسبند. و اندازه فاصله آن از باب دار الندوه تا دیواری که در کنار درّه بابالصفا، روبهروی کعبه قرار دارد، 304 ذرع است. و اندازه عرض مسجدالحرام از مناره نزدیک مسعی (جای سعی) تا مناره باب بنیشیبه کبیر، 278 ذرع است و اندازه عرض مسجدالحرام از مناره «باب اجیاد» تا مناره «باب بنی سهم»، 278 ذرع است. (1)
گفتنی است در حال حاضر اثری از باب بنی جمح پیدا نیست و به گمانم جای آن همان ستونهای پیش گفته در افزوده باب ابراهیم، روبهروی دیوار مسجد در همین راستا است.
باب بنی سهم نیز همان باب مسجدالحرام است که امروزه آن را باب العمره میگویند. ما خود، طول و عرض مسجدالحرام را اندازه گرفتیم. طول آن از دیوار غربی تا دیوار شرقیِ روبهروی آن، 356 ذرع و یک هشتم ذرع آهنی بود و با ذرع دستی بالغ بر 407 ذرع میشود که این فاصله از وسط دیواره غربی- که همان دیوار کاروانسرای خوزی است- تا وسط دیواره شرقی را در بابالجنائز- که از حجر و چسبیده به دیوار شامی کعبه میگذرد- شامل میشود و فاصله دیوار شامی تا دیوار یمانی آن، 266 ذرع آهنی است که با ذرع دستی بالغ بر 304 ذرع میشود که شامل وسط دیواره قدیم، نزدیک طاقهای قوس ورودی به افزوده دارالندوه، تا وسط دیواره یمانی در میان بابالصفای مسجدالحرام و باب اجیاد آن، میشود و از مقام ابراهیم و کعبه و نزدیکتر به مقام، میگذرد؛ کار اندازهگیری را گروهی مورد اعتماد از دوستان برایم انجام دادند که خداوند جزای خیرشان دهاد! این اندازهگیری به تاریخ شب پنجشنبه هفدهم ربیعالأول سال 814 به عمل آمد و اندازهگیری ما با اندازهگیریِ طول و عرض مسجدالحرام، که ازرقی آورده، مطابقت دارد.
ابنخرداذبه در اندازه و ابعاد مسجدالحرام مطلب مغایری دارد. او مینویسد: طول
1- اخبار مکه، ج 2، صص 82- 81
ص: 422
مسجدالحرام 307 ذرع و عرض آن 315 ذرع است. (1) که البته شگفت است و به همین دلیل آن را ذکر کردیم. قاضی عزالدینبن جماعه در اندازههای مسجدالحرام وجه دیگری بیان کرده و میگوید: «مساحت مسجدالحرام شش فدّان و سه چهارم فدان است.
هر فدّان برابر با ده هزار ذرع (در مساحتهای مصر) به کار رفته و (این ذرع) مطابق با تقریباً سه وجب است». این مطلب را داییام از ابنجماعه برایم نقل کرد.
ازرقی نیز از مساحت مسجدالحرام در زمان ابنزبیر یاد کرده، مینویسد: جدّم گفت: سفیان از عمروبن دینار، از یحیی بن جعده، از زادان بن فروخ نقل کرده که به عقیده وی، (مساحت) مسجد کوفه نُه (9) جریب و (مساحت) مسجد مکه، هفت جریب و اندکی است. ابوالولید از جدّش نقل کردهکه این در زمان ابنزبیر بوده است. (2) ما برای آگاهی از مساحت مسجدالحرام در زمان ابنزبیر، مقدار جریب را باز میگوییم.
ماوردی در «الأحکام السلطانیه» و نووی و قلعی و صاحب «وافی» در این باره مطالبی آوردهاند؛ ماوردی مینویسد: (جریب) برابر با ده قصب در ده قصب است که هر قصب برابر است با شش ذرع. (3) ابنرفعه پس از نقل ماوردی مینویسد: اگر محاسبه کنی عدد، 3600 (ذرع مربع) حاصل میشود. نووی و قلعی و صاحب وافی نیز گفتهاند: (جریب) برابر با زمین مربعی است که هر ضلع آن شصت ذرع باشد. ابنرفعه پس از آن میگوید: اگر مساحت این مربع را نیز محاسبه کنی رقم 3600 ذرع به دست میآید. ابنیونس نیز میگوید: جریب برابر با 3400 ذرع (مربع) است. بنابر آنچه ماوردی و موافقان وی در اندازه جریب، آوردهاند (مساحت)، مسجدالحرام در زمان ابنزبیر 25200 ذرع (مربع) بوده است؛ چرا که این مقدار برابر با هفت جریب است که باید اضافه آن را نیز بدان افزود. و بنا به نظر ابنیونس
1- المسالک و الممالک، ص 132
2- اخبار مکه، ج 2، ص 71
3- الأحکام السلطانیه، دارالکتب العلمیه بیروت، ص 152
ص: 423
در توضیح مقدار جریب، (مساحت) مسجدالحرام در زمان ابنزبیر 45 هزار ذرع (مربع) به اضافه دویست ذرع است؛ زیرا (45 هزار ذرع مربع) برابر با هفت جریب است که باید افزوده هفت جریب را نیز بدان اضافه کرد و به گمان من این که گفته شده مساحت مسجد مکه، هفت جریب و خردهای در زمان ابنزبیر است. این مقدار پس از توسعه مسجد و قبل از آن بوده است.
ازرقی درباره مرزهای مسجدالحرام، مطلب دیگری را نیز ذکر کرده است؛ در روایتی که از وی نقل شده، میگوید: به گفته جدم، مسلمبن خالد از محمّدبن حارثبن سفیان؛ و او نیز از علیالأزدی، از ابوهریره چنین نقل کرده است: ما در کتاب خداوند- عزّوجلّ- مییابیم که حدّ مسجدالحرام از حَزْوَرَه تا مسعی است. محمّدبن یحیی، از هشامبن سلیمان، از عبداللَّه بن عکرمه، از پدرش، از عبداللَّهبن عمروبن عاص نقل کرده که گفت: اساس و پایه مسجدالحرام که حضرت ابراهیم علیه السلام پیریزی کرد، از حزوره تا مسعی یا «مسیل اجیاد» است و نیز میگفت: مهدی (خلیفه عباسی) مسجد را بر (پایه) مسعی بنا کرد. (1)
اندازههای افزوده دارالندوه
اندازه طول دارالندوه، یک ربع کمتر از 74 ذرع آهنی است که پیشتر بدان اشاره شد و شامل فاصله دیوار بزرگ مسجدالحرام تا دیوار مقابل آن؛ یعنی دیوار شامی میشود که باب مناره در آن واقع است. اندازه عرض آن از وسط دیواره شرقی تا وسط دیواره غربی، هفتاد ذرع است و نصف اندازه طول محوطه آن، از ستونهایی که در جلوی طرف جنوبی قرار دارند تا ستونهایی که در جلوی طرف شمالی واقع هستند، 37 ذرع و اندازه محوطه صحن آن نیز همان قدر یعنی 37 ذرع و یک ششم است. تمامی این اندازهها، به ذرع آهنی محاسبه شده است.
1- اخبار مکه، ج 2، ص 62
ص: 424
اندازههای افزوده باب ابراهیم
اندازه طول باب ابراهیم یک ششم کمتر از 57 ذرع است که شامل فاصله ستونهای روبهروی دیوار بزرگ مسجدالحرام تا آستانه درِ این افزوده میشود. و اندازه عرض آن 52 ذرع و ربع ذرع است که از میانه دیوار کاروانسرای خوزی تا دیوار کاروانسرای رامشت و نیز از روبهروی دیوار دار زبیده تا دیوار کاروانسرای رامشت را در بر میگیرد.
هر چند این فاصله آخری، یک ربع ذرع کمتر است. اندازه طول محوطه آن 36 و ربع ذرع و یک هشتم ذرع است که فاصله ستونهای شرقی بعد از صحن آن، تا آستانه باب القبه را در بر میگیرد. اندازه محوطه آن تا آستانه بابالقبه و نیز اندازه عرض این محوطه، برابر با 33 ذرع و نیم است که تماماً به ذرع آهنی است و اندازهگیری هر دوی این افزودهها، در حضور خودم صورت گرفت.
ص: 425
باب نوزدهم: ستونها، منارهها، طاقها و دروازههای مسجدالحرام
اشاره
در این بخش، تعداد ستونهای مسجدالحرام و ویژگی آنها، تعداد طاقهای قوسی، بالا خانهها و قندیلهای آن، ورودیها و نام هر یک از آنها، منبرها و آنچه برای استفاده همگانی ساخته شده، مقامها و چگونگی نماز امامان جماعت در آنها به تفصیل بیان خواهد شد.
تعداد ستونهای مسجدالحرام (پیش از توسعه)
ازرقی در روایتی، با سندی که به خودش میرسد، چنین آورده است: تعداد ستونهایی که در کنارههای مسجدالحرام و درهای آن قرار دارد 484 عدد (1) است که بیست ستون از آنها مربوط به درهاست.
فاکهی (2) تعداد و ویژگی این ستونها و نیز ستونهایی که هم اکنون در همه سوی مسجدالحرام و درهای آن قرار دارد، را به گونهای مغایر با آنچه ازرقی بیان کرده است،
1- این رقم در سال 984 ه. ق. 496 ستون بوده است تاریخ عمارة المسجدالحرام، ص 101
2- هم در چاپ اول و هم در چاپ اصلاح شده بعدیِ متن عربی، به جای فاکهی، ازرقی آمده است که باتوجه به کلّ جمله و مقایسهای که صورت گرفت، اصلاح گردید.
ص: 426
توصیف میکند (1) زیرا در کنارهها و اطراف چهارگانه مسجدالحرام- بجز دو افزوده- تعداد 469 ستون و بر درهای مسجد از داخل و خارج، تعداد 27 ستون وجود دارد که مجموع آن بالغ بر 496 ستون میگردد. البته شامل دو افزوده نمیشود. و بدین ترتیب بر آنچه فاکهی یاد کرده، تعداد ده ستون افزونتر است.
مجموع ستونهای طرف شرقی 88 ستون است که به جز یکی از آنها در ردیف میانی باب علی- که با آجر و گچ اندود است- بقیه از سنگ مرمر هستند و مجموع ستونهای طرف شمالی که به آن شامی گفته میشود و در کنار دارالندوه و دارالعجله است، 104 ستون است؛ از جمله ستون «الحمراء» که خود بیست و دومین ستون از ردیف جلویی این طرف است. همه ستونهای این طرف، به استثنای چهارده ستون آخری از ردیف وسط در کنار دار العجله و باب السدره- که سنگ تراش هستند- از سنگ مرمر میباشند. مجموع ستونهای طرف غربی، 87 عدد است که همه آنها سنگ تراش است و از جمله ستونهایی است که پس از آتش سوزی مسجدالحرام و فرو ریختن ستونهای مرمری آن، ساخته شد.
مجموع ستونهای طرف جنوبی؛ یعنی یمانی 140 ستون است که بهاستثنای 25 تای آنها- که عمدتاً سنگ تراش و دو تای آنها آجر گچکاری شده است- بقیه از سنگ مرمر میباشند. در حال حاضر در گرداگرد مسجدالحرام و درهای آن بالغ بر 340 ستون سنگ مرمر و 117 ستون سنگ تراش و سه ستون از آجر گچکاری شده وجود دارد. پیش از این به مکان این ستونها (ستونهای آجری) و ستونهای سنگیِ تراش شده و نیز جای ستونهای مرمرین اطراف مسجدالحرام و درهای آن، اشاره کردیم.
تعداد ستونهای محوطه مسجدالحرام و ویژگی آنها
تعداد این ستونها 230 تاست که چهارده تای آنها از سنگ ظریف و تراشیده شده است و بقیه آجرِ گچکاری شده و بر روی هر دو ستون روبهروی هم، چوبی قرار داده
1- اخبار مکه، ج 2، ص 82
ص: 427
شده است که قندیلها از آن آویزان شدهاند. پیش از آن به جای این ستونها، چوبهای عمودی قرار داشت و سپس قندیلهای روشنایی را برای روشن ساختن پیرامون کعبه، کار گذاشتند.
سخن قاضی عزالدینبن جماعه حکایت از آن دارد که این کار بعد از سال 720 صورت گرفت و ستونهای سنگی نیز در سال 749 کار گذاشته شد و در سال 751 بادِ سختی وزید که آنها را انداخت و پس از آن بازسازی شدند.
سخن ابنمحفوظِ مکی، حکایت از آن دارد که ایجاد این تیرکها برای قندیلها در سال 736 صورت گرفته و برخی از ستونهای مربوط در زمان ما و پیش از آن نیز مورد بازسازی قرار گرفتهاند.
ازرقی در ادامه گوید: در اطراف محل طواف، تعداد دَه ستون برنجی وجود دارد که (با قرار دادن روشنایی روی آنها)، محوطه را برای طواف کنندگان روشن میکنند.
آنها را واثق عباسی فرستاد ونخستینکسیکه رویاین تیرکها روشنایی نصب کرد، جدّ وی عُقْبة بن ازرقی غسّانی بوده است. (1)
تعداد ستونهای افزوده دار الندوه
مجموع ستونهای این افزوده در هر چهار طرف 66 تا است که دوازده تای آن در سمت شرقی، بیست تا در سمت شامی، یازده تا در سمت غربی و 23 ستون در سمت جنوبی قرار دارد.
تعداد ستونهای افزوده باب ابراهیم
تعداد ستونهای افزوده باب ابراهیم 27 ستون سنگ تراش است که از جمله هفده عدد در دو ردیف در رواق شرقی کنار مسجدالکبیر (الحرام) قرار دارد که چهار تا از آنها چسبیده به دیوارهای کاروانسرای خوزی و رامشت (هر کدام دو ستون) است. در طرف
1- اخبار مکه، ج 1، ص 286
ص: 428
شمالی آن، شش ستون که یکی از آنها به دیوارههای ایوان غربی متصل است. در طرف جنوبی نیز شش ستون وجود دارد قرار دارد که یکی از آنها به مناره موجود در این افزوده متصل است. در آینده از آن سخن خواهیم گفت. در طرف غربی این افزوده- همچنان که در ویژگیهای آن نیز گفتیم- ستونی وجود ندارد.
طاقهای قوسی مسجدالحرام، کنگرهها و قندیلها
تعداد طاقهای قوسی اطراف مسجدالحرام؛ همان قوسهایی که روی ستونهای موجود در چهار طرف آن- به استثنای دو افزوده- وجود دارد، 484 عدد است که 99 تای آنها در سه ردیف در سمت شرقی؛ 156 طاق در سه ردیف در طرف شامی و 88 طاق در سه ردیف در طرف غربی و بالأخره 140 طاق هم در سه ردیف در طرف جنوبی؛ یعنی یمانی قرار دارد.
ازرقی در مورد تعداد طاقهای قوسی مسجدالحرام، رقمی مخالف آنچه گفتیم آورده است. او میگوید: تعداد 498 طاق قوسی روی ستونها قرار دارد (1) ازرقی تعداد طاقهای هر طرف را هم مشخص ساخته که در اصل این کتاب آوردهایم.
طاقهای قوسیِ بخش افزوده بر دارالندوه
مجموع طاقهایی که روی ستونهای این افزوده، در چهار طرف آن قرار دارد 68 تا است. در سمت شرقی چهارده عدد در دو ردیف، در سمت شامی 24 طاق در دو ردیف و در سمت غربی 14 تا و در سمت جنوبی 24 تا در دو ردیف هر ردیف شامل دوازده طاق قوسی وجود دارد. که البته طاقهای یازدهگانه روی دیوار مسجدالکبیر در این سمت و نیز طاقهای روی درها و دروازهها- که طاقهای قوسی است- در این شمارش منظور نشدهاند.
1- اخبار مکه، ج 2، ص 84
ص: 429
شمار طاقهای بخش افزوده بر باب ابراهیم
شمار طاقهای این افزوده 36 است که پنج تای آنها بر دیوارهای «دار زبیده» و کاروانسرای خوزی و پنج تا بر دیوار روبهروی این دیوار؛ یعنی دیوار کاروانسرای رامشت است و بقیه روی ستونها قرار دارند که شانزده تا در ستونهای طرف شرقی در دو ردیف هشت تایی و پنج تا بر ستونهای طرف شمالی و پنج طاق بر ستونهای طرف غربی قرار دارند.
تعداد کنگرههای این افزوده در سمت مسجدالحرام 413 و نیز هفتتا نیم کنگره است. که در سمت شرقی 81 و یک نیم کنگره، در سمت شمالی، 125 و دو نیم کنگره و در سمت غربی 97 و چهار نیم کنگره و در طرف جنوبی 128 کنگره وجود دارد. و چیزی حدود نیمی از هر سمت در این طرفهای چهارگانه پوشیده از پنجرههای بزرگ از آجرِ نماکاری شده با آهک است.
کنگرههای موجود بر دیوارهای خارجی مسجدالحرام، عبارت از 52 کنگره از جمله پانزده تا بر دروازه معروف به باب العباس و یازده تا بر دروازه معروف به باب علی و یازده کنگره روی دروازه معروف به بازان در سمت جنوبی است. سه تا کنگره نیز روی باب اجیاد در همین سمت جنوبی و شش کنگره روی درِ بعد از آن و شش کنگره نیز روی درِ بعدی قرار دارد. آنچه از شمارش کنگرهها گفتیم، با رقم ذکر شده از سوی ازرقی، متفاوتاست؛ او میگوید: کنگرههای روی دیوار مسجدالحرام ازبیرون، 272 عدد است. (1)
تعداد کنگرههای افزوده دارالندوه
در چهار سوی این افزوده که از داخل 72 کنگره دارد، در هر سوی، هجده کنگره یک شکل و یکسان وجود دارد که البته کنگرههای واقع در گوشهها، شکل متفاوتی دارند.
1- اخبار مکه، ج 2، ص 95
ص: 430
تعداد کنگرههای افزوده باب ابراهیم
تعداد کنگرههای اطرافِ این افزوده، چهل و اندی است که ده تا در جهت شرقی و دوازدهتا در سمت جنوبی و همین تعداد در سمت شمالی و نیز در سمت غربی روبهروی قبّه است و بقیه ردیفها خالی است و ظاهراً کنگرههایی در آنجا وجود داشته که خراب شده است.
شمار قندیلهای موجود در حال حاضر 93 تا است که در سمت شرقی 7 قندیل، در سمت شمال 11 قندیل و در سمت غربی همچون سمت شرقی 7 تا و در سمت جنوبی 8 قندیل وجود دارد. در دایره اطراف محل طواف نیز سی قندیل هست. در مقام ابراهیم خلیل علیه السلام نیز چهار عدد و در هر کدام از مقامهای چهارگانه پیرامون محل طواف، پنج قندیل وجود دارد.
در قسمت بیرون باب بنیشیبه، نیز یکی و در افزوده دارالندوه نیز در هر سمت- به استثنای طرف شرقی که قندیل ندارد- یک قندیل وجود دارد. در سمت داخلی باب الزیاده، معروف به باب ابراهیم در طرف غربی نیز یک قندیل قرار دارد. غالباً این قندیلها مرتب و قابل استفادهاند. در ماه رمضان هر سال تعداد سی عدد قندیل در دایره محل طواف افزوده میشود. در هر یک از مقامهای چهارگانه نیز یک قندیل اضافه میگردد.
در مقام ابراهیم علیه السلام در برخی شبهای دهه سوم ماه رمضان، هر سال با ختم قرآن از سوی نمازگزاران قندیلهایی افزوده میشود. در دایره مربوط به طواف در موسم حج نیز همچون ماه رمضان، تعداد قندیلها افزوده میشود در اطراف و کنارههای مسجدالحرام نیز در ایام موسم حج تعداد قندیلها افزوده میشود و علاوه بر آن چراغهایی در زنجیری آویزان در رواق میانی، هر کدام از این سمتها که قندیلهای یاد شده در آنها قرار دارد، افزوده میگردد، هر چند که در رواق سوم از سمت شمالی، کنارِ افزوده دارالندوه، شش زنجیر جدای از هم وجود دارد.
در رواق میانی، از همان سمت نیز تعداد 9 زنجیره و در رواق میانی سمت جنوبی
ص: 431
تعداد 10 ده زنجیر و در طرفهای شرق و غربی زنجیرههای پراکندهای وجود دارد که در هیچ کدام از آنها قندیلی نیست.
شمار قندیلهای مسجدالحرام و زنجیرههای آن، که در حال حاضر وجود دارد، از رقم ذکر شده از سوی ازرقی بسیار کمتر است؛ زیرا او گفته است که آنجا 465 قندیل وجود دارد!
دروازههای مسجدالحرام
مسجدالحرام در حال حاضر تعداد نوزده دروازه دارد که 38 لنگه آن باز میشود؛ در طرف شرقی چهار در است:
درِ نخستین، با سه لنگه موسوم به باب بنیشیبهکه بدان بابالسلام نیز میگویند.
دومین در، با دو لنگه معروف به باب الجنائز است (چرا که جنازهها غالبا از آن دروازه بیرون برده میشود). ازرقی یادآور شده: همین دروازه است که پیامبر صلی الله علیه و آله از منزل خود (خانه خدیجه بنت خویلد در کوچه عطارین) از آن به مسجدالحرام رفت و آمد میکرد. (1) همچنین یادآور شده است که این دروازه دارای یک لنگه بوده و نمیدانم که چه هنگام دو لنگهای شده است، ولی باید دانست که این کار در سال 579 انجام شده، زیرا ابنجبیر در گزارش سفرنامه خود که در همین سال صورت گرفت، آن را باز گفته است. (2) در سوم، دارای سه لنگه است که باب عباسبن عبدالمطلب نیز نامیده میشود؛ زیرا روبهروی خانه او در «مسعی» است. ازرقی نیز به همین صورت آن را معرفی کرده است (3) و ابنالحاج در منسک خود آن را «باب الجنائز» خوانده است؛ زیرا در بیان ویژگی سعی میگوید: «آنگاه با پای پیاده از صفا پایین میآیی تا در برابر پرچم سبز قرار گیری که اینجا
1- اخبار مکه، ج 2، ص 78
2- رحلة ابنجبیر، ص 82
3- اخبار مکه، ج 2، ص 78
ص: 432
ابتدای سعی است و باید به صورت هروله حرکت کنی و از پرچم سبزی که در «بابالجنائز» قرار دارد و انتهای سعی به شمار میرود، بگذری و از این پس به آرامی راه بروی تا به مروه برسی» چه بسا که نامگذاری این دروازه به «باب الجنائز» از آن جهت باشد که به گفته فاکهی در اینجا بر جنازهها نماز خوانده میشد. او همچنین دو دروازه دیگر مسجدالحرام را ذکر کرده که در آنها بر جنازهها نماز خوانده میشد که انشاءاللَّه بدان خواهیم پرداخت.
در چهارم، دارای سه لنگه است که به «باب علی» معروف است و ابنجبیر به همین نام آن را معرفی کرده است. او میگوید: (1) و باب علی]« [و ازرقی آن را باب بنیهاشم نامیده است. (2) در سمت جنوبی هفت در است:
درِ نخست، با دو لنگه به باب بازان معروف است؛ زیرا چشمه معروف مکه در بازان، در نزدیکی آن است. ازرقی آن را باب ابنعایذ خوانده است. (3) درِ دوم، دارای دو لنگه است و آن را «باب البغله» میگویند و نمیدانم علت این نامگذاری و چنین شهرتی چیست. ازرقی آن را باب بنیسفیان معرفی کرده است. (4) درِ سوم: باب صفاست. این در، کنارِ صفا واقع است و خود شامل چهار در است.
ازرقی مینویسد: امروزه به آن «باب بنی مخزوم» میگویند.
چهارمیندر، دارای دو لنگه است و به نام «باب اجیاد الصغیر» خوانده میشود و این نام را ابنجبیر بر آن گذارده و باب الخلقیّین نیز گفته است. به گفته ازرقی به آن باب بنیمخزوم نیز گویند. (5) درِ پنجم، آن نیز دارای دو لنگه است که مردم به «باب المجاهدیه» میشناسند؛ بدان
1- رحلة ابنجبیر، ص 82
2- اخبار مکه، ج 2، ص 88
3- همان، ص 89
4- همان باب بنیسفیان بن عبدالأسد است.
5- اخبار مکه، ج 2، ص 90
ص: 433
سبب که در همان مکان مدرسه الملک المؤید المجاهد والیِ یمن قرار دارد. به آن «باب الرحمه» نیز میگویند که علت این تسمیه را هنوز ندانستهام. به گفته ازرقی، این نیز از درهای بنی مخزوم است.
ششمین در، نیز دارای دو لنگه است و در حال حاضر به باب مدرسه الشریف عجلان والیِ مکه معروف است؛ زیرا این مدرسه در آنجا واقع است. ازرقی میگوید: به این دروازه باب بنی تیم میگویند.
در هفتم، دو لنگه است و اکنون به نام باب «امّ هانیء بنت ابیطالب نامیده میشود.
ازرقی آن را بدین نام معرفی کرده است. به آن «باب الملاعبه» نیز میگویند؛ زیرا روبهروی خانهای است متعلق به بزرگان نظامی (فرماندهان) و به نام الملاعبه به معنای زورخانه است.
در مطلبی به خط شیخ ابوطیبه محمدبن احمدبن امین اقشهری، ساکنِ حرمین شریفین دیدهام که آن را «باب الفرج» نامیده است.
در سمتِ غربی سه در وجود دارد:
اولین در، دو لنگه است که به نام «باب عزوره» نامور است که همان حزوره میباشد که تصحیف شده است و پیش از این بدان اشاره کردیم. ازرقی مینویسد: به این در، باب بنی حکیمبن حِزام و بنیزبیربن عوام میگویند و معروف به باب حِزامیه است؛ زیرا در کنار حزامیه قرار دارد.
درِ دوم، یک لنگه بزرگ است که به آن باب ابراهیم میگویند و در افزودهای واقع در همین سمت قرار دارد و ابراهیم که این باب بدان منسوب است- آن چنان که گفتهاند در کنار آن شغل خیاطی داشته است. ابوعُبَید بکری در کتاب خود «المسالک والممالک» به این نکته اشاره کرده و یادآور شده است که عوام این در را به وی نسبت دادهاند. حافظ ابوالقاسمبن عساکر (1) و ابنجبیر و دیگر علما برآنند که این در منسوب به حضرت
1- صاحب تاریخ دمشق و کتابهای دیگر، متوفی سال 571 ه. ق.
ص: 434
ابراهیم علیه السلام است که البته بعید به نظر میرسد؛ زیرا وجه نسبتی وجود ندارد.
درِ سوم، یک لنگه است و به «باب العمره» شناخته میشود؛ زیرا عمرهگزاران از «تنعیم»، معمولًا از این در رفت و آمد میکنند. نام «باب العمره» را ابنجبیر نیز در سفرنامه خود (1) و محبّ طبری در «القری» ذکر کردهاند و ازرقی آن را «باب بنی سهم» نامیده است.
در طرف شمالی- که به آن شامی گفته میشود- پنج در وجود دارد:
درِ اوّل، یک لنگه و به نام «باب السّده» است و ابنجبیر در سفرنامه خود و دیگران آن را بدین نام خواندهاند و بنا به گفته ازرقی، به آن باب عمروبن عاص میگویند.
درِ دوم، یک لنگهای و به نام «بابالعجله» است؛ زیرا کنار دارالعجله قرار دارد.
درِ سوم، یک لنگهای است و در افزوده دارالندوه و در گوشه غربی آن است.
چهارمین در، دو لنگهای است در افزوده دارالندوه و در طرف شامی آن.
درِ پنجم، یک لنگهای است که آن را «باب المدرسه» میگویند و در کنار مناره نزدیک باب بنی شیبه است. این بود درهای کنونی مسجدالحرام و نام هر یک از آنها.
ازرقی تعداد درها و نام و ویژگی هر یک را آورده است. (2) ولی از آن زمان در تعداد، خصوصیات و حتی نام، تغییرات فراوانی پیدا شده است.
در مورد تعداد درها نیز، او یادآور شده که 23 در هستند و شامل 34 لنگه میشود.
در مورد ویژگی درها، باید گفت که: برخی از آنها؛ از جمله چهار در از طرف غربی و چهار در از طرف شامی از میان رفتهاند و برخی نیز تغییر شکل دادهاند. در مورد نامهای آنها نیز گفتنی است که: تنها پنج در به همان نامی که ازرقی یاد کرده، ماندهاند و آنها عبارتند از: باب بنیشیبه، بابالعباس، بابالصفا، باب امّهانی و بابالعجله. و در اصل این کتاب، متن نوشته ازرقی را آوردهایم و (تفاوتها را) آنچه که ابنجبیر در مورد
1- رحلة ابنجبیر، ص 82
2- نک: اخبار مکه، ج 2، ص 86 به بعد.
ص: 435
درهای مسجدالحرام و نام آنها آورده، بیان کردهایم. ابنجبیر در گزارش خود، از «باب بنیسفیان» سخنی نگفته است. (1) در بخش مربوط به درهای مسجدالحرام، به درهای داخلیِ مسجد اشارهای نکردهام، هر چند ازرقی این کار را کرده است و علّت نپرداختن و اشاره نکردنم در آن است که این درها متعلق به خانهها است و نه مسجد، و غالباً هم درهای کوچکی هستند که به پشت بام مسجد راه دارند و پیش از سال هشتصد یا اندکی بعد و در جهت پیشگیری از مفاسدی که بر پشت بام مسجد صورت میگرفت، تخته شدند و پس از آن باز شدند و تاکنون همچنان باز ماندهاند. لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللَّه الْعَلِیّ الْعَظِیم.
اینک به درهای مسجدالحرامکه به گفته فاکهی درآنجا برجنازهها نماز میخواندند، اشارهای میکنیم؛ این درها عبارتند از: باب بنی شیبه، باب العباس و باب الصفا.
فاکهی گوید: درگذشته، مردم بر مردگان مشهور درمسجدالحرام نماز میخواندند. (2) حال آن که امروزه برای همه مردگان داخل مسجدالحرام نماز میخوانند.
او یادآور شده که مردم بر مردگان اشراف و قریش بر در کعبه نماز میخواندند. ما نیز دیدهایم که بر دیگر اعیان، پای درِ کعبه نماز میخوانند. در مورد انجام این کار برای غیر قریش و اشراف، مشاجراتی میان برخی از مردم صورت میگرفت. این مشاجرات در مورد خارج کردن (جنازه) دیگران هر چند بلند مرتبه و بزرگ (از غیر قریش و اشراف) از باب بنیشیبه هم صورت میگرفت. البته من در مورد خارج کردن جنازهها از باب بنیشیبه مطلب قابل استنادی نیافتهام و به نظرم خارج کردن مردگان از مسجد از درِ معروف به بابالجنائز، اولی است؛ زیرا این در، راه عبور پیامبر صلی الله علیه و آله از خانه همسرش خدیجه امّ المؤمنین به مسجدالحرام بوده و برای همین به آن باب النبی صلی الله علیه و آله میگفتند.
در مورد نماز بر مردگان در کنار درِ کعبه، از ازرقی خبری دیدهام حاکی از این که بر حضرت آدم علیه السلام (پس از مرگ) در آنجا نماز گزاردند و در مورد مردگانی که کنار درِ کعبه
1- رحلة ابنجبیر، صص 82 و 83
2- اخبار مکه، ج 2، ص 97
ص: 436
بر آنها نماز خوانده نمیشد، پشت مقام ابراهیم در مقام شافعی این کار صورت میگرفت.
بر برخی مردگان نیز در در حزوره داخل مسجدالحرام و روبهروی رواق نماز میت خوانده میشد که این دسته شامل فقرا و مستمندان میشد و از این جهت این مکان انتخاب شده بود که به محل غسل و محل دفن ایشان نزدیک بود.
منارههای مسجدالحرام
در حال حاضر مسجدالحرام پنج مناره دارد که چهار مناره، در چهار گوشه آن و یکی هم در افزوده دارالندوه قرار دارد. ابنجبیر نوشته است: در مسجدالحرام هفت مناره وجود دارد و پس از بر شمردن این پنج مناره میگوید: یکی هم در بابالصّفا است که از همه کوچکتر است و در واقع نشانه باب الصفا به شمار میرود و به خاطر تنگی، کسی از آن بالا نمیرود. میگوید: و (هفتمین مناره) مخروطی شکل بر باب ابراهیم است. (1) این مناره مخروطی شکل همانی است که اکنون به آن خزانه قاضی نورالدین علی نویری میگویند که قسمت بالای آن فعلًا ویران شده و گفته میشود یکی از امرای مکه آن را به دلیل مسلّط بودن آن بر خانهاش ویران کرد.
ابوجعفر منصور مناره بابالعمره، از منارههای مسجدالحرام را مرمّت کرد و پسرش مهدی منارهای را که بر باب بنی شیبه و نیز مناره باب علی و مناره باب حزوره رامرمّت کرد. جمالالدین محمدبن علیبن ابومنصور اصفهانی معروف به جواد، وزیر حاکم موصل نیز به گفته یکی از اساتید ما، منارههای مسجدالحرام را مرمّت و بازسازی کرد.
فرد مورد اعتمادی به من خبر داده که نام «جواد» را بر مناره باب العمره دیده که در آن نوشته ذکر شده است: در سال 551 دستور بنای آن را صادر کرده است. مناره باب حزوره در زمان ملک اشرف شعبانبن حسین، حاکم موصل، بازسازی شد. این مناره در
1- رحلة ابنجبیر، ص 68
ص: 437
سال 771 سقوط کرد، ولی به کسی آسیب نرساند و بنّاها در موسم حج همان سال برای بازسازی آن دست به کار شدند و کار بنای آن در محرم سال 772 به پایان رسید. مناره باب بنیشیبه در زمان سلطان ملک ناصر فرجبن ملک ظاهر برقوق و در پی فرو افتادن آن در آخر شعبان سال 809 مورد مرمت قرار گرفت. این کار در سال 810 شروع شد تا آخر ذیقعده سال بعد به پایان رسید و بنای زیبایی گردید.
فاکهی از چهار منارهای که در چهار گوشه مسجدالحرام قرار دارند، نام برده و از مناره باب بنی سهم شروع کرده است. پس از آن به مناره باب حَزْوَره و سپس به منارهای که نشان پای سعیکنندگانی است که در آنجا به هروله میپردازند. پس از آن به مناره باب بنیشیبه میپردازد.
فاکهی یادآور شده است که در مناره باب بنیسهم «صاحب الوقت» مکه به اذان میپردازد. منظورش از «صاحب الوقت»- چیست، خدا بهتر میداند- احتمالًا همان کسی است که امروزه به آن «رئیس اذانگویان» میگویند که البته با آنچه امروزه متداول است، مغایرت دارد؛ زیرا در حال حاضر مناره «صاحب الوقت» همان مناره باب بنی شیبه است.
فاکهی یادآور شده است که بر بالای مناره باب حزوره در ماه رمضان مؤذّن به (دعا و) مراسم سحر میپردازد و اشارهای نکرده که در منارههای دیگر نیز چنین میکنند و این نشان میدهد که این مناره اختصاص به همین امر داشته است. حال آنکه امروزه (اذانگوها) در هر پنج مناره مسجدالحرام، (در ماه رمضان) اذان میگویند.
ازرقی و فاکهی از این جهت اشارهای به مناره پنجم در «افزوده دارالندوه» نکردهاند، چون بعد از ایشان، ساخته شده است.
این بخش را با شمار منارههایی که در مکه و اطراف آن- ولی خارج از مسجدالحرام قرار دارند و در آنها اذان گفته میشود- به پایان میبریم. فاکهی از این منارهها یاد کرده است. متن سخن وی از این قرار است: «تعداد منارههایی که بر کوههای مکه قرار دارند» مردم مکه در گذشته بر سر کوهها اذان نمیگفتند و تنها در مسجدالحرام
ص: 438
اذان گفته میشد و در نتیجه کسانی که میان درّهها و تنگهها یا دور از مسجدالحرام بودند، از وقت نماز با خبر نمیشدند تا اینکه در زمان هارونالرشید عبداللَّهبن مالک یاکسی چون او وارد مکه شد و بر اثر نشنیدن اذان نمازش قضا شد، لذا دستور داد که بر قلّه کوهها، منارههایی در نظر گرفته شود تا بر تنگهها و درّههای مکه مسلّط باشد و برای نماز در آنجا اذان گویند. برای مؤذنان نیز مقرّری تعیین کرد که به آنها داده شود.
عبداللَّه بن مالک خزاعی روی کوه ابوقیس که مشرف به مسجدالحرام است و نیز روبهروی آن مشرف بر اجیاد و در کنار منارهای که به سمت قبله است و نیز پایینتر از آن منارههایی خود دارد که مجموعاً چهار مناره میشود. عبداللَّهبن مالک منارهای نیز بر کوه مرازم دارد که مشرف بر شعب ابنعامر و جبل الأعرج است. علاوه بر آن، بُغا، از غلامان متوکّل عباسی با کنیه ابوموسی نیز دستور داد بر بلندای فلق برایش منارهای بسازند.
عبداللَّه بن مالک منارهای نیز مشرف بر مجزره (کشتارگاه) دارد و در آنجا دو مناره نیز بر جبل تفاحه ساخته است. وی همچنین منارهای بر بلندای جبلالأحمر دارد که در جایی از این قلّه، به نام کبش، ساخته است. بغا نیز روی این قلّه، منارهای برای خود دارد.
عبداللَّهبن مالک منارهای نیز بر باب خلیفه عمر دارد که در همان جا بُغا نیز برای خود منارهای ساخته است. عبداللَّه روی کُدَیّ نیز منارهای دارد که مشرف بر تنگه مکه است. بُغا منارهای بر کوه مقبره دارد و منارهای هم بر کوه حزوره و دو مناره بر کوه عمربن خطاب و بر کوه انصاب در کنار اجیاد نیز منارهای دارد. در بلندی امالحارث نیز منارهای دارد که مشرف بر حصحاص است. بُغا، منارهای بر کوه معدان مشرف بر دیوار خرمان و نیز منارهای مشرف بر خضراء و چاه میمون دارد. مناره دیگری نیز در منا کنار مسجدالکبش دارد. بر این منارهها اذانگویان برای نمازهای پنجگانه اذان میگفتند و هر ماه، مقرری نیز دریافت میکردند. پس از آن، مقرّری آنها قطع شد و برخی اذانگوها دست از اذان گفتن کشیدند، البته منارههایی نیز بود که بر آنها همچنان اذان گفته میشد. عبدالعزیزبن عبداللَّه سهمی امروزه برای اذانگویان آن منارهها، مقرّری تعیین کرده است.
ص: 439
در دوره ما، اذان گفتن بر فراز این منارهها ترک شده است، جز در ماه رمضان که روی هر کوه یک نفر به (دعای) سحر و اعلام وقت سحری میپردازد و اذان هم میگوید. این کوهها عبارتند از: کوه ابوقیس، کوه معروف به لَعْلَعْ، جبلالأحمر که آن را با نسبت به موذّنی که در آن اذان میگفت «جبلالحارثی» هم میگویند. موذّنان در این کوه از مقرّریِ اندکی برخوردار بودند که همراه مقرری اذانگویان و دیگر کارکنان (مسجدالحرام) از مصر به آنها میرسید.
آنچه برای استفاده همگانی ساخته شده است
از جمله آنچه که برای استفاده عموم ساخته شده، قبّه بزرگی میان زمزم و سقاخانه عباس برای نگهداری اشیای وقفی و قرآنها و صندوقچه جزوههای قرآن است که از جمله بنا بر قول مشهور، قرآن عثمان هم در آن وجود دارد و (نوشتهای نیز) هست که حاکی است در زمان الناصر عباسی مورد بازسازی قرار گرفته است. بنا بر گفته ابنعبد ربّه در «عقدالفرید» (1) قبل از آن هم وجود داشته است و قبلًا گفته شد که ابنعبد ربّه در سال 328 وفات یافته است. ابنجبیر نیز در اخبار سفرنامه خود بدان اشاره کرده است. او یادآوری کرده که این بنا منسوب به یهودیت است (2) و البته علت این انتساب و نامگذاری را نیاورده است. قسمتهایی از آن در سال 801 مرمّت شد.
از دیگر موارد، ساعت خورشیدی است که در صحن مسجدالحرام قرار دارد و از ساختههای «جواد» وزیر است که نام وی نیز در لوحه مسی- که برای خواندن وقت نصب شده و در قسمت بالای ساعت خورشیدی قرار دارد- نوشته شده است. به این ساعت خورشیدی «خورشید سنج» نیز میگویند. فاصله میان این ساعت تا رکن شامی که به آن رکن عراقی هم میگویند، چهل و سه ذرع و یک هشتم ذرع آهنی است.
از دیگر موارد، حوضی از سنگ مرمر میان زمزم و رکن و مقام است که خالدبن
1- عقد الفرید، ج 6، ص 258
2- رحلة ابنجبیر، ص 66
ص: 440
عبداللَّه قَسْری (1) در زمان ولایت خود بر مکه به فرمان سلیمانبن عبدالملک، آن را ساخت و آب شیرین زمزم را مستقیماً به آن راه داد. همچنین گفته شده است که این حوض به دستور ولیدبن عبدالملک ساخته شده است. این سخن را سهیلی گفته (2) و سخن نخست را ازرقی آورده است. (3) سپس این حوض از میان برداشته شد و اثری از آن نماند و این کار را نیز داودبن علی عباسی آن هنگام انجام داد. وی از سوی برادرزادهاش عباس سفاح در سال 132 به عنوان والی به مکه آمده بود.
از دیگر اماکنی که برای استفاده همگانی در مسجدالحرام در نظر گرفته شده، منبرهایی بود که روی آنها خطابه ایراد میشد؛ نخستین کسی که بر منبر مکه به خطابه ایستاد، معاویة بن ابیسفیان بود. این منبر کوچک و دارای سه پلّه است که او در سفر به حج، آن را از شام آورده بود. خلفا و والیان، تا پیش از آن، ایستاده در برابر کعبه و در حجر، به ایراد خطبه جمعه میپرداختند. هر بار که منبر معاویه خراب میشد، تعمیر میگردید و تا زمان حج هارون الرشید همچنان بر روی این منبر، خطابه و سخنرانی صورت میگرفت. در این زمان، منبرِ نقشدار بزرگی با نُه پله از سوی موسیبن عیسی کارگزار وی در مصر، به او هدیه شد که جای منبر قبلی را در مکه گرفت و منبر قبلی به عَرَفه منتقل شد. پس از آن الواثق عباسی دستور داد منبری برای مکه، منبری برای منا و منبری برای عَرَفه ساخته شود. این بود گزارش ازرقی درباره منبرها. (4) فاکهی نیز این مطالب را آورده وافزوده است که وقتی المنتصر فرزند متوکل عباسی
1- او امارت عراقین را از سوی هشام بن عبدالملک بر عهده داشت. در سال 89 والی مکه شد و در سال 126 به قتل رسید. شرح حال وی در نوشتههای تاریخ مربوط به خلافت هشام بن عبدالملک همچون طبری، مسعودی، یعقوبی، ابناثیر، ابنکثیر، مرآة الجنان و ابنخلدون آمده است و ... در نوشتههای ادبی همچون اغانی، ج 22، ص 5، العقد الفرید، عیون الاخبار و غیره نیز ذکر زیادی از وی شده است. درباره وی نک: تهذیب تاریخ دمشق، ج 5، ص 67. و فیات الاعیان، ج 2، ص 231- 226، مصارع العشاق، ج 2، ص 197، الفرج بعدالشده، ج 2، ص 148، نشوارالمحاضره، ج 4، ص 263، الاعلام، ج 2، ص 338
2- الروض الأُنُف، ج 1، ص 224
3- اخبار مکه، ج 2، ص 60
4- همان، ج 2، ص 100
ص: 441
در زمان خلافت پدرش به حج آمد، منبر بزرگی تهیّه دید و روی آن به ایراد خطبه پرداخت و پس از آن خارج شد و منبر را به جای گذاشت. پس از آن چندین منبر برای مسجدالحرام ساخته شد؛ از جمله منبری که وزیر مقتدر عباسی (1) (دستور) ساخت آن را داده بود که منبر بسیار بزرگی بود و یک هزار دینار ارزش داشت، ولی وقتی به مکه رسید آن را آتش زدند؛ زیرا آن را فرستاده بود تا روی آن به نام خلیفه المقتدی خطبه خوانده شود، مصریها مخالفت کردند و به نام مستنصر عبیدی حاکم مصر خطبه خواندند.
از این رو منبر مزبور را سوزانده شد.
یکی دیگر از منابر، منبری بود که ملک اشرف شعبان حاکم مصر در سال 766 آن را ساخته بود. نیز منبری که ملک ظاهر برقوق، حاکم مصر در سال 777 فرستاد که تا این تاریخ پابرجاست و خطبا روی آن به ایراد خطبه میپردازند و از زمانی که به مکه آورده شده، چندین بار تعمیر گردیده است.
منبر دیگر، منبر بسیار خوبی است که ملک مؤید حاکم مصر در موسم حج سال 818 فرستاد و روز هفتم ذی حجه بر آن خطبه خوانده شد و منبر قبلی را کنار گذاشتند.
همراه این منبر، نردبان مناسبی نیز برای کعبه آوردند که از نردبان قبلی عریضتر بود و برای رفتن روی کعبه، از آن استفاده میشد. آن نردبان در سال 766 به دستور اشرف شعبان (2) حاکم مصر، ساخته شد و مدت 52 سال یا اندکی بیشتر مورد استفاده قرار گرفت و مدت زمانی که بر منبر مزبور خطبه ایراد شد، 31 سال یا کمی بیشتر بود. واللَّه اعلم.
1- مقتدر از سال 295 تا زمان کشته شدن در سال 320 ه، عهدهدار خلافت بود. در زمان وی چندین وزیر بهکار اشتغال ورزیدند که ابنطباطبا در «فخری»، صفحات 275- 265 و العمری در «الإنباء فی تاریخ الخلفاء» صفحات 159- 156 و صابی در «وزراء» در جاهای فراوان، و تاریخنگاران دولت عباسی؛ از جمله: همذانی، ابناثیر، ابنکثیر، ابنجوزی و دیگران آنان را برشمردهاند. از این رو نمیتوان به طور دقیق مشخص کرد که منظور کدام وزیر است، احتمال دارد که «علیبن عیسی» باشد؛ زیرا گفته شده که او از املاک سلطان، وقفهای زیادی به عمل آورد و دیوانی ویژه این موقوفات به نام دیوان البرّ دیوان خیرات قرار دارد و درآمد حاصل از آنها را برای اصلاح مرزها و حرمین شریفین به کار گرفت نک: فخری، ص 268
2- مقتول به سال 778 ه. ق.
ص: 442
ویژگی جایگاههای فعلی مسجدالحرام و موقعیّت هر کدام
همه جایگاهها، به استثنای مقام حنفی، شامل دو ستون سنگی هستند که روی آنها طاقی قوسی و تختهای با آویزهای قندیل قرار دارد. در میان دو ستون سنگی مقام شافعی، بنایی وجود ندارد. ولی در مقام مالکی و مقام حنبلی، میان دو ستون بنایی با سنگ و با آهک سفید شده، وجود دارد و در وسط آن، محراب قرار دارد. این سه جایگاه در سال 807 به این دلیل به این صورت ساخته شد که میخواستند ماندگار باشد، ما وضعیت قبلی این مقامها را در اصل این کتاب ذکر کردهایم.
اما در مورد مقام کنونی حنفیها، باید گفت که دارای چهار ستون سنگی تراشیده است و با سقفی روغنی منقوش که روی سقف، آجرِ آهک اندود شده است. میان دو ستون جلویی نیز بناییاستکه محراب سنگ مرمر در آن است واین در شوال و ذیقعده سال 801 به این صورت ساخته شد و در اوایل سال 802 به پایان رسید. البته گروهی از علما و بزرگان، این نوع بنا را نپسندیدند و نکوهش کردند؛ از جمله علّامه زینالدین فارسکوری شافعی (1) است که در این مورد کتاب معتبری هم نوشت و در اوایل سال 802 در قاهره به من خبر داد که استادمان شیخالاسلام سراجالدین بلقینی (2) و فرزندش سرور و مولایمان قاضیالقضات فعلیِ دیار مصر، شیخ الاسلام جلالالدین (3)- که خداوند حفظش کند- و نیز قاضیان دیار مصر در این سال فتوا به تخریب این مقام و نیز تعزیر کسی دادند که اجازه بنای آن را بدین صورت داده و مرتکب گناه شده است. ولایت امر نیز فرمان ویرانی آن را صادر کرد، ولی برخی هواپرستان با این کار مخالفت کردند و او
1- عبدالرحمانبن علیبن خلف ابوالمعالی که منصب قضاوت مدینه منوّره بر وی محوّل شد، ولی این کاررا نپذیرفت و ساکن مکه شد وکتابی درباره مقامابراهیم نوشت و درسال 808 ه. ق. وفات یافت. نک: الضوءاللامع، ج 4، ص 96 و 97
2- عمربن رسلان بن نصیر است که در فقه و اصول خبرگی یافت و به کار قضا و تدریس و فتوا پرداخت ودر سال 805 وفات یافت. نک: الضوء اللامع، ج 6، ص 90- 85، شماره 286
3- عبدالرحمانبن عمربن رسلان، متوفی سال 824 ه. در «الضوء اللامع»، ج 4، ص 106- 113، شماره 301 شرح حالی از او آمده است.
ص: 443
نیز از تخریب آن منصرف شد. علت ناخرسندی از این بنا، اشغال زمین زیاد و کمی ارتفاع آن با توجه به شبهای گرمی که جز با مشقت و سختی نمیتوان از آن استفاده کرد و نیز امکان مفسدهجویی- که به دلیل نداشتن دید- میتوانست پیش آید و امّا جای هریک از این مقامها در مسجدالحرام از این قرار است که مقام شافعی پشت مقام حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام، مقام حنفی میان رکن شامی و رکن غربی و مقام مالکی در فاصله رکن غربی و یمانی و مقام حنبلی در راستای حجرالأسود است.
فاصله میان این جایگاهها تا کعبه
فاصله میان جایگاه شافعی تا دیوار شرقی کعبه، 5/ 39 ذرع آهنی است و تا دو ستون عقبی سایهبان مقام ابراهیم علیه السلام نُه ذرع و نیم است.
فاصله جایگاه حنفی از دیوار محراب آن تا میانه دیوار حِجْر، یک ششم کمتر از 32 ذرع است. در باب هفتم، در اخبار مربوط به حِجر، به فاصله میان دیوارِ گِردِ حِجر از داخل تا دیوارِ کعبه و نیز عرض دیوار حجر اشاره شد که نیاز به تکرار آن (در اینجا) نیست. از دیوار محراب این مقام تا حاشیه محل طواف، ده ذرع و نیم و عرض آستانه آن نیم ذرع و دو قیراط است.
و فاصله جایگاه مالکی از دیوار محراب آن، تا حاشیه محلّ طواف به اضافه عرض آستانه، ده ذرع و یک سوم است.
فاصله جایگاه حنبلی از دیوار محراب تا حجرالأسود، یک سوم کمتر از 28 ذرع با احتساب پهنای حاشیه (آستانه) است. ذرعی که در اینجا از آن اشاره رفت، ذرع آهنی است و این اندازهگیریها با حضور خودم صورت گرفت و ارتفاع این مقامها و دیگر ابعاد آنها را در اصل این کتاب آوردهایم.
اقامه نماز در این جایگاهها
نماز در این مقامها این گونه است که هر کدام از آنها دوبار نماز میخواند. نخست شافعی، سپس حنفی و سپس مالکی و پس از آن حنبلی. گزارش ابنجُبیر حاکی از آن
ص: 444
است که مالکی پیش از حنفی نماز میخواند (1) و ما نیز چنین دیدیم که بعدها در سال 790، حنفی پیش از مالکی نماز میخواند. در مورد حنفی و حنبلی، سخن ابنجبیر آشفته است؛ زیرا میگوید هر یک از آن دو، پیش از دیگری نماز میخواند. این ترتیبها، شامل نماز مغرب نمیشود چون ایننمازرا همگی در یک زمان میخوانند. علت این کار آن بوده که نمازگزار بر اثر صدای ائمه جماعت و نیز اختلاف حرکت نمازگزاران هرگروه، دچار سر درگمی واشتباه نشود. پیامدهای زشت این سردرگمی بر هیچ کس- جز آنها که اسیر هوای نفس هستند- پوشیده نیست. علمای قدیم و جدید نیز آن را نمیپسندند و محکوم میکنند. از خداوند میخواهیم که بدعتها را ریشهکن سازد. این بدعت با تلاش گروهی از علمای نیکاندیش و طرح موضوع نزد حاکم، از میان رفت.
در موسم حج سال 811 فرمانی از سوی سلطان ملک ناصر فرج صادر شد که بر اساس آن تنها امام شافعی در مسجدالحرام نماز مغرب بخواند و این فرمان همچنان که خواسته بود، در مکه به مورد اجرا در آمد.
این وضع همچنان ادامه یافت تا اینکه فرمان ملک مؤید ابونصر، استاد حاکم مصر چنین صادر شد که سه امام دیگر نیز همچون گذشته نماز مغرب به جای آورند و چنین هم کردند و آغاز این کار نیز شب ششم ذیحجه سال 816 بود. سه امام جماعت (به استثنای امام جماعت شافعی) در ماه رمضان نماز مغرب به جای میآورند و هر چهار امام جماعت و دیگر ائمه جماعات، برای نماز تراویح به مسجد میآیند و بر اثر آمدن همه آنها، همان پیامد ناپسندی که در نماز مغرب اتفاق میافتاد و حتی بدتر از آن، پیش میآید که ناشی از تعدّد ائمه جماعت است؛ «وَلا حَولَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللَّه».
حکم نماز سه امام جماعت حنفی، مالکی و حنبلی در فریضهها، به صورتی که بیان کردهاند، از این قرار است که: علمای مالکی درباره آن اختلاف نظر دارند؛ زیرا شیخ امام ابوالقاسم عبدالرحمانبن حسینبن حباب مالکی در سال 550 در منع نماز با ائمه جماعت
1- رحلة ابنجبیر، ص 79
ص: 445
متعدد و جماعتهای مجزّا در حرم خداوند متعال (مسجدالحرام)، فتوا داده است و مذاهب علمای اربعه نیز این کار را جایز ندانستهاند.
از آن گذشته، گروهی از مردم در این باره از علمای اسکندریه استفتا کردهاند و فتوای آنها بر خلاف رأی ابن حباب بوده است. فتوا دهندگان شدّادبن المقدّم و عبدالسلامبن عتیق و شیخ ابوطاهربن عوفبن زُهْری بودهاند و هنگامی که ابنحباب در جریان فتوای ایشان قرار گرفت، در پاسخ آنها مطالب جالبی بیان کرد و ناخرسندی گروهی از علمای شافعی و حنفی و مالکی از این کار را که در موسم حج سال 551 حاضر شده بودند، بیان کرد. از شافعیها ابوالنجیب مدرس نظامیّه و یوسف دمشقی حضور داشتند و از این دو نقل شدهکه گفتهاند:
درمورد نماز مغرب مسأله زشتتر وناپسندیدهتر است. عطاری در بعثه فقهای نیشابور و محمدبن جعفر طائی صاحب اربعین نیز حضور داشتند. از حنفیها نیز شریف غزنوی و از مالکیها عمر مقدسی آمده بودند و در مورد فساد این کار استدلال کردند و نظر دادند که مخالف رأی مالک و اصحاب اوست.
ابنحباب یادآور شده که ابوبکر طرسوسی و یحیی زیّاتی استاد شدّادبن مقدّم هرگز پشت سر امام جماعت مالکیها در حرم شریف (مسجدالحرام)، به رغم اینکه این نظر را پذیرفته بود، حتی یک رکعت هم نخواندند و گفت: چیزی زشتتر از آن نیست که انسان از احوال (و دیدگاه) استاد خود بیخبر باشد. در مورد تاریخ این کار، چیزی به تحقیق نمیدانم، فقط مطلبی دیدهام که نشان میدهد (امام جماعت) حنفی و مالکی در سال 497 وجود داشتند و (امام جماعت) حنبلی، وجود نداشته است؛ چرا که ابوطاهر سلفی (1) در این سال به حج رفته و در آنجا ابومحمدبن عرضی قروی مُقری را در برابر مقام ابراهیم خلیل علیه السلام در مسجدالحرام دیده و یادآور شده که در میان ائمه جماعات مسجدالحرام، است که پیش از امام جماعت مالکیها، حنفیها، وزیدیها، نماز خواند.
1- احمدبن محمد اصفهانی سلفی صاحب کتاب «معجمالسفر» متوفای 576 ه. ق. است.
ص: 446
وجه استدلال این که در آن سال (امام جماعت) حنبلیها حضور نداشته، آن است که سلفی، نامی از او نیاورده و از امام (جماعت) زیدیها یاد کرده است و اگر حنبلی در آن زمان وجود داشت، حتماً نام او را میآورد؛ زیرا نسبت به امام (جماعت) زیدیها اولی است. نیز مطلبی دیدم که نشان میدهد او در سالهای 540 حیات داشته است. در اصل این کتاب آن مطلب را آوردهام.
یکی از متعصبان ضد حنبلی، حطیم آنان را در مکه برکَند؛ چرا که ابومظفر نواده ابوالفرجبن جوزی در کتاب خود «مرآة الزمان»، پس از بیان مطلبی درباره مرجان، خدمتکار مقتفیِ عباسی (1) از قول وی نقل کرده که گفته است: میخواهم ریشه مذهب حنبلی را براندازم؛ زیرا وقتی به حج رفت، حطیم (2) را که در مکه متعلق به آنها بود، از جا در آورد و امامت (جماعت) آنان را باطل اعلام کرد.
1- ابوعبداللَّه حسینی المقتفی لأمراللَّه درسال 530 ه. خلافتش مورد بیعت قرارگرفت وتاسال مرگ 555 ه. ق خلیفه بود.
2- ابنجبیر اندلسی، حطیم را اینگونه معرفی کرده است: «حطیم دو تکه تخته است که به موازات یکدیگرقرار داده شده و با تکه چوبهایی به هم متصل شدهاند و در بنای نسبتاً مرتفعی که با گچ ساخته شده، قرار داده میشدند تا از روی آنها و به کمک چنگکهایی که قرار داده شده بود، قندیلهایی شیشهای آویزان کنند.» رحله ابنجبیر، ص 79
ص: 447
باب بیستم: زمزم و سقاخانه عباس بن عبدالمطلب
پیدایش زمزم
نخستین کسیکه (چاه) زمزم را روی زمین پدید آورد، حضرت جبرئیل علیه السلام بود که به هنگام تشنه شدنِ اسماعیل علیه السلام خداوند متعال به وسیله جبرئیل برایش آب فرستاد. در چگونگی اقدام جبرئیل امین به هنگام خروج آب زمزم، روایات مختلف است. در روایتی آمده که با پشت خود جستجو کرد و در روایتی دیگر با «پشت خود» فشار داد (1) و هر دوی این روایتها در صحیح بخاری آمده است. بنا به روایتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله در صحیح آمده است: خداوند آب زمزم را به اسماعیل علیه السلام نشان داد. مادرش هاجر از بیم آنکه مبادا آن را از دست بدهد، اطراف آن حوضی درست کرد و اگر رهایش کرده بود چون چشمهای جاری میشد.
فاکهی نیز چنین حکایت آورده است که ابراهیم خلیل علیه السلام (چاه) زمزم را حفر کرد و داستان او (حضرت ابراهیم) و ذی القرنینها در (کنار) زمزم اتفاق افتاد. وی گفته استکه: عبداللَّه بن عمران مخزومی، از سعیدبن سالم، از عثمانبن ساج نقل کرده که در حدیثی از وهببن منبّه آمده است: در دشت مکه آبی وجود نداشت و هیچ کس نیز در آن زندگی نمیکرد، تا اینکه خداوند (چاه) زمزم را برای اسماعیل علیه السلام به وجود آورد و
1- و گفته شده که: «زمزم، فشار جبرئیل با پشت خود برای اسماعیل است». نهایه ابناثیر، ج 4، ص 248
ص: 448
در پی آن، مکه آباد شد و قبیلهای از یمن به نام جُرهُم- نه آن طور که میگویند از عاد- به خاطر وجود آب، در آن ساکن شدند. اگر آبی که خداوند متعال برای اسماعیل علیه السلام قرار داد وجود نمیداشت، کسی در آن روزگار در مکه ساکن نمیشد. عثمان و دیگران گفتهاند: زمزم را «سابق» میگویند و جای پای جبرئیل بوده است و آن را برای اسماعیل در روزی که در کارش گشایشی حاصل آمد، در نظر گرفتند؛ چرا که او و مادرش در آن زمان تشنه بودند.
حضرت ابراهیم علیه السلام آن چاه را حفر کرد و پس از آن ذیالقرنین او را مغلوب کرد و به گمانم ذیالقرنین از ابراهیم علیه السلام خواسته بود که برای او به درگاه خداوند دعا کند و ابراهیم علیه السلام در پاسخ گفته بود: چگونه (دعا کنم؟) در حالی که چاه مرا خراب کردهای؟
ذیالقرنین گفت: اختیار خودم نبود و کسی هم نگفت که این چاه متعلق به ابراهیم است. آنگاه صلح برقرار شد و ابراهیم علیه السلام به ذیالقرنین گاو و گوسفند هدیه داد. آنگاه ابراهیم هفت رأس قوچ برداشت و آنها را جدا ساخت. ذیالقرنین گفت: این قوچها چیستند؟ ابراهیم گفت: اینان در روز قیامت گواهی خواهند داد که این چاه متعلق به ابراهیم است.
این آب زمزم همچنان مورد استفاده مردم مکه بود تا اینکه جُرهمیها حرمت کعبه و حرم را زیر پا نهادند و (در پی آن)، محل چاه زمزم فرو کوبیده شد. سالهای پیاپی بر آن گذشت و چنان شد که ناپدید گردید. همچنین گفته شده است که جرهمیها به هنگامی که از مکه اخراج شدند، این چاه را کور کردند. این مطلب را زبیربن بکار و دیگران ذکر کردهاند. پس از آن خداوند متعال این چاه را به دست عبدالمطّلببن هاشم جدّ پیامبر صلی الله علیه و آله- که خداوند کرامتی نصیب وی فرمود و به خوابش آورد و دستور حفر آن را به وی داد- احیا کرد. عبدالمطّلب در پی نشانههایی که گرفته بود، چاه را حفر کرد و این کار پیش از تولد پیامبر صلی الله علیه و آله صورت گرفت؛ زیرا در حدیثی از حضرت علی بن ابیطالب]« [آمده است هنگامی که جدّ وی عبدالمطلب چاه زمزم را حفر میکرد جز
ص: 449
حارث، فرزند دیگری نداشت. این حدیث در سیره ابناسحاق (1) با سندی که همه رجال آن ثقه هستند، روایت شده است.
در تاریخ ازرقی به نقل از زهری روایتی آمده حاکی از آن که عبدالمطّلب چاه زمزم را پس از تولد پیامبر صلی الله علیه و آله حفر کرد؛ زیرا ازرقی با سند خود از زهری روایت کرده که عبدالمطلب (چاه) زمزم را پس از عامالفیل حفر کرد (2) و پیامبر صلی الله علیه و آله بنا به روایت صحیح، در عامالفیل متولد شد.
در «مسند بزّار» به نقل ابنعباس روایت شده که گفت: ابوطالب به حفر زمزم میپرداخت و پیامبر صلی الله علیه و آله که در آن زمان نوجوان بود، سنگها را جابهجا میکرد. اسناد این حدیث ضعیف است و با فرض صحّت، حفر و کندن چاه از سوی ابوطالب، ربطی به عبدالمطّلب ندارد؛ زیرا حدیث حضرت علی]« [حکایت از آن دارد که به هنگام حفر چاه زمزم توسط عبدالمطّلب، پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوطالب به دنیا نیامده بودند؛ زیرا گفته است که در آن زمان عبدالمطّلب فرزندی جز حارث نداشته است.
مرمت چاه زمزم در اسلام
از ازرقی با سندی که به خودش میرسد، روایت شده استکه: پس از آن، آب این چاه به شدت کاهش یافت و در سال 223 آب آن فراوان شد. آنگاه میگوید: نُه ذرع از این چاه ویران شد و آب آن به اطراف سرازیر گشت.
آنگاه میگوید: سالمبن جرّاح در زمان خلافت هارونالرشید چند ذرع آن را حفر کرد. در زمان خلافتِ المهدی نیز (چاه زمزم) حفّاری شد و عمربن ماهان که عهدهدار پست و اموال شخصی خلیفه در زمان خلافت امین محمدبن رشید بود، چاه زمزم را بیشتر حفر کرد؛ زیرا آب آن کم شده بود، بهطوری که مردی از اهل طائف که او را محمدبن مسیر میگفتند و در این چاه کار میکرد، میگفت: من در درون این چاه، نماز خواندم.
1- سیره ابنهشام، ج 1، ص 133
2- اخبار مکه، ج 2، ص 42
ص: 450
اندازه چاه زمزم و چشمهها و موقعیت مکانی آن
درباره اندازه چاه زمزم، ازرقی سخن گفته و در روایتی که سند آن به خودش هم میرسد، چنین میگوید: عمق چاه زمزم از بالا تا پایین، شصت ذرع بود و در قعر آن، سه چشمه در برابر رکن حجرالأسود قرار داشت و یک چشمه هم در برابر (کوه) ابوقبیس و صفا و چشمهای نیز در برابر مروه بود. (1) فاکهی نیز همین مطلب را بیان کرده است.
فاکهی خبری آورده که در آن عباسبن عبدالمطّلب به کعبالأحبار گفت: کدام چشمه آن بیشتر آب دارد؟ او پاسخ داد: چشمهای که از برابر حِجر بیرون میآید: گفت:
آری، درست گفتی.
ازرقی نیز به نقل از وی میگوید: عمق آن از دهنه تا کوه، چهل ذرع است که همه آن ساخته شده و بقیه آن، شامل 29 ذرع، از کوه کنده شده است.
گفتنی است این سخن با آنچه درباره عمق آن گفته شده، مغایرت دارد. همچنین ازرقی در روایتی از وی میگوید: اندازه دهانه بیرونی چاه زمزم دو ذرع و یک وجب است و عمق چاه، یازده ذرع و گشادگی دهانه آن در گردنه، سه ذرع و دوسوم است.
یکی از دوستانم در حضور من، ارتفاع دهانه زمزم، از زمین و گشادگی و گِردی آن را اندازه گرفت: دهانه آن یک ذرع و سه چهارم، و گشادگی آن چهار ذرع و نیم، و عمق آن دو قیراط کمتر از پانزده ذرع بود که همه با ذرع آهنی است.
و اما در مورد ویژگی و موقعیت مکانی، زمزم جایی است مربع که در دیوارهای آن تعداد نُه حوض آب است که از چاه زمزم پر میشوند و مردم با آب آنها وضو میگیرند، البته جز یکی از این حوضها که بدون استفاده است. در دیوار طرف کعبه پنجرههایی وجود دارد. این مکان به استثنای جایی که روبهروی چاه است، سقف ساجی دارد و در آن قسمت پنجرهای چوبی قرار دارد. نمیدانم که این مکان را چه کسی بنا کرده است، چون با وضعیتی که ازرقی یاد کرده تفاوت دارد.
1- اخبار مکه، ج 2، ص 61
ص: 451
سایبان اذانگویان در بالای خانهای که چاه زمزم در آن قرار دارد، به خاطر موریانههایی که ستونهای چوبی را خورده بودند، خراب شده بود. موریانهها حشرات ریزی به اندازه نصف عدس هستند که چوب میخورند و آن را از بین میبرند. در سال 821 این سایبان را با چوبهایی بستند تا مانع از سقوط آن شوند. در هفتم ماه ربیعالأول 822 این سایبان ویران شد و مقرنصِ چوبی که زیر آن قرار داشت و نیز نردههای اطراف آن و نردههای دورِ محلِّ قرار گرفتن چاه زمزم برای مرمّت و تعمیر، برداشته شد. این چوب مقرنص به وسیله موریانهها کاملًا از میان رفته بود و باید کنده و دور انداخته میشد. به جای آن در کنار دیوارهای طرف کعبه و دیوار مقام شافعی و دیوار کنار محوطه خالی آن، ستونهای آجری کار گذاشته شد و برای اینکه آسیب نبیند با آهک اندود گردید تا روی آنها سایبان دیگری برای اذانگوها بنا گردد و دیوار غربی جایگاه چاه زمزم و نیز دیوار شامی این جایگاه و دیوار کنار مقام شافعی تقویت شود و ضخامت آن متناسب با طول آن گردد. برای این کار دیوارهای مزبور از بالا تا پایین از میان برداشته شد و پایه دیوار کناری کعبه در حدود یک ذرع دستی، فراختر گردید تا بنای آن استحکام بیشتری پیدا کند. این پایه را حدود یک قامت در زمین فرو بردند و آن را با اساس قبلی درآمیختند و متوجه شدند که شالوده کنار مقام شافعی محکم است و پهنای مناسبی دارد. بنابراین روی همان شالوده دیوار را بنا کردند و دیوارهایی را که خراب و ریخته شده بود، ساختند و به سقف رساندند و در هر دو دیوار سه طاق آهکی قرار دادند و میان هر یک از اتاقهای دیواره طرف کعبه، ستونی از سنگ مرمر که با سرب بسته شده است، کار گذاشتند و مقداری جای خالی برای این ستون در دیوار قرار دادند و پنجرههای این دو دیوار را که رو به حوضچههایی بود، پهنتر کردند؛ زیرا دیوارها فراختر شده بود. بالای این دیوارها را با سنگهای تراشیده بزرگ سنگکاری کردند و روی طاقها را با سنگهای معمولی و به کمک آهک، پر کردند و آن بخش از دیوارِ شرقی جایگاه زمزم را که از آستانه تا بالای آن را در برمیگیرد، برداشتند و با آهک و آجر ساختند و در آن، دو ستون قرار دادند که نردههای چوبی آن را استحکام بیشتری
ص: 452
بخشد. این دو ستون، پیشتر وجود نداشتند. قسمتی از سقف این جایگاه را خراب کردند تا چوبهای خراب و از بین رفته را بیرون برند و به جای آن چوبهای نو و سالم بیاورند. روی دیوار غربی این جایگاه، سه ستون آجری با آهک ساختند. دو ستون دیگر- یکی در دیوار شامی و دیگری در دیوار یمانی این جایگاه- در نظر گرفتند و میان این دو ستون، یک ستون چوبی روبهروی ستون آجری میانی (از سه ستون آجری پیش گفته) نصب کردند و روی ستونهای یاد شده سقفی از چوب روغنی کار گذاشتند که فضای میان شش ستون را میپوشاند. هر چند که ستون آجری وسطی و ستون چوبی روبهروی آن را خالی گذاشتند و به جای آن گنبد گونهای از چوبِ روغنی قرار دادند و روی آن گنبد پوشش دیگری از چوب و شاخه نخل و نی قرار دادند و از چوب روغنی، دامن خرگاهی درست کردند که سایبانی هم برای اذانگو باشد و سقف و گنبد و خرگاه را با چنان میخهایی محکم کردند که وزن هر هفت عدد از این میخها، بالغ بر یک منّ (1) آهن میگردید. و البته وزن برخی از میخها کمتر هم بود. بستهای فلزی نیز به کار بردند و روی سقف چوبی روغنی، سقف دیگری از چوب درست کردند و بالای سقف را آجر و آهککاری کردند و روی آجر را با آهک، سفید کردند و روی گنبد وسط این سقف را گچ اندود و محکمکاری کردند و پشت بام جایگاه زمزم را نیز با آهک و آجر تعمیر کردند و نرده چوبی خراطی شده در همه اطراف آن- به استثنای طرف یمانی- کار گذاشتند در اطراف سایبان اذان گویان در طرف یمانی و شرقی نیز نردههای چوبی کار گذاشتند. پیش از آن در این دو سمت، نردهای وجود نداشت. یک دریچه آهنی نیز روی چاه زمزم قرار دادند تا کسی در آن نیفتد و پیش از این کار، شکاف روبهروی چاه زمزم را با چوب و تخته و میخکاری، تنگتر کردند. قبل از آن هیچ شیء فلزی در آنجا به کار نرفته بود. نردههای چوبی خراطی شدهای نیز گرداگرد پنجرههای چهارگانه نصب کردند.
قبل از آن به جای نردهها، چوب و تختههای بلندی به اندازه یک قامت وجود
1- مَنّ، سنجش و وزنی است که در شرع برابر 180 مثقال و در عرف 280 مثقال است. جمع آن «امنان» است.
ص: 453
داشت که در چار طرف چاه به صورت آهک اندود شده قرار گرفته بود. وزن پنجره آهنی روی چاه زمزم در حال حاضر 62 «من» و هر «من» 260 درهم است. آهن برخی پنجرههای سمت دیوار غربی جایگاه زمزم را اضافه کردهاند و پلکانی را که از آن به روی پشت بام جایگاه و نیز به سایبان اذانگوها میرفتند، بزرگتر کردهاند؛ زیرا این پلکان به هنگام تعمیر در سال 818 و همزمان با تعمیرات در خلوتگاه عبوری کنار جایگاه زمزم، خیلی تنگ درست شده بود. برای این پلکان نردههایی از چوب ساده قرار دادند و در مجموع پلکان دیوارهای جایگاه و فراز آن و نیز سایبان اذانگوها و جاهای دیگر، خیلی عالی انجام شد و تاریخ پایان این کارها، رجب سال 822 بود و زیر نظر یکی از اهل مکه به نام خواجه شیخ علیبن محمدبن عبدالکریم جیلانی (1) انجام گرفت.
در کنار جایگاه زمزم، خلوتگاهی بود که در آن، برکهای وجود داشت که از آب زمزم پر میشد و کسانی که وارد خلوتگاه میشدند از آن آب مینوشیدند. این خلوتگاه در طرف صفا، دری داشت که تخته شد و به جای خلوتگاه، برکه پوشیدهای درست شد که بر دیواره سمت صفا، راه آبهایی گذاشته شد و مردم با پا گذاشتن روی سنگهایی که پای این راه آبها گذاشته شده بود، وضو میگرفتند. روی این برکه سرپوشیده، جایگاه کوچکی با پنجرهای رو به کعبه و پنجرهای رو به صفا و سکوی کوچکی به سوی برکه بود. این کار به همین صورت در سال 807، انجام شد. پس از آن در دهه اوّل ذی حجه، سال 817- به این خاطر که گفته میشد برخی عوام نادان در آنجا، نجاست میکردند- آنجا را خراب و با خاک یکسان کردند و به جای آن سقاخانهای برای سلطان ملک مؤید ابونصر شیخ ساختند که مردم از آنجا آب مینوشیدند و بدین ترتیب، دعای مردم برای وی که چنین کاری کرده بود، دو چندان گردید.
این سقاخانه به شکل مربع مستطیل است که سه پنجره بزرگ آهنی دارد. روی هر پنجره، لوحی از چوب خوش تراش قرار دارد. یکی از پنجرهها به طرف کعبه و دوتای
1- سخاوی میگوید: او در گیلان زاده شد و به شام و مصر و مکه و یمن آمد و مدتی در مکه ماند و سپس به یمن رفت و در همان جا در سال 848 ه. وفات یافت. نک: الضوء اللامع، ج 5، ص 313، شماره 1034
ص: 454
دیگر در سمت صفا قرار دارد. زیر هر پنجره حوضی در محدوده این فضا قرار دارد که در آن برکهای پر از آب است و دارای سقفی روغنی است که از درون سقاخانه پیداست و درِ آن در سمت صفا قرار دارد. این سقاخانه دارای خرگاهی چوبی روغنی، از بیرون است که روی آن آبخورهایی از سنگ تراشیده قرار دارد. درون سقاخانه روشن است و از بیرون با سنگهای رنگی آذین شده و بنای زیبایی دارد و در رجب سال 818 به پایان رسید. کار در آن از هنگام رفتن حجاج آغاز شده بود.
پیشتر، جای خلوتگاه کنونی- بنا به گفته ازرقی (1) و فاکهی- نشستنگاه عبداللَّهبن عباس بوده است. فاصله میان حجرالأسود تا میانه دیوار، جایگاه چاه زمزم، سی و یک ذرع و یک ششم ذرع آهنی است.
نامهای چاه زمزم
فاکهی گوید: احمدبن محمدبن ابراهیم، کتابی به من داد که به گفته او، از استادان اهلمکه برایش رسیده بود و من این مطالب رااز روی آن، نوشتهام. (درآن کتاب) آمده:
نامهای زمزم چنین است: «هزمه جبریل»، «سقیااللَّه اسماعیل»، «لا تنزف»، «لاتُذَم»، «برکه»، «سیّده»، «نافعه»، «مضنونه»، «عونه»، «بشری»، «صافیه»، «بَرَّه»، «عصمه»، «سالمه»، «میمونه»، «مبارکه»، «کافیه»، «عافیه»، «مغذّیه»، «طاهره»، «مفدّاه»، «حرمیه»، «مرویه»، «مؤنسه»، «طعام طُعْم» و «شفاء سُقْم».
و نیز از نامهای زمزم آن چنان که گفته شده: «طیبه»، «تکتم»، «شبّاعةالعیال»، «شراب الأبرار»، «قریةالنمل»، «نقرةالغراب»، «هزمة اسماعیل» و «حفیرةالعباس» است.
نام آخر را یاقوت آورده و میگوید: «حفیره» نام ده جای است و حفیرةالعباس از نامهای زمزم است. به نقل از «مختصر معجم البلدانِ» (2) یاقوت، که البته شگفت هم هست.
1- اخبار مکه، ج 2، ص 6
2- المشترک وضعاً، ص 140 و 141
ص: 455
از نامهای زمزم، «همزة جبریل» است. این نام را سهیلی آورده و گفته است: گویند که جبرئیل با پشت خود به جای زمزم زد، آنگاه آب بیرون آمد. سپس میافزاید: و در نامهای زمزم، «رمرم» نیز- به نقل از المطرز- آمده است و در نسخهای از «روض الأُنُف» که در اختیارم هست و «زُمَّزُم» (به ضم زا و تشدید و فتح میمِ اوّل) آمده است. (1) یکی از نامهای زمزم «سابق» است. این نام را فاکهی در خبری به روایت از عثمان بن ساج آورده است. در همین روایت، عثمان میگوید: و دیگری؛ یعنی غیر از وهببن منبّه آورده است که: زمزم به نام «سابق» آمده است.
در وجه تسمیه این چاه به زمزم، اختلاف نظر وجود دارد. گفته میشود: این نام ویژگیِ آب (این چاه را) بیان میکند. ابنهشام میگوید: زمزمه در عربی به معنای فراوانی و اجتماع است و گویند زمزم نامیده شده؛ زیرا با خاک مهار شده است تا آب به این سو و آن سو نرود و اگر مهار نشده بود، در همه جای زمین گسترده میشد و به همه جا راه مییافت. این را از ابنعباس و او از برقی نقل کرده است. همچنین گویند: از آن رو، آن را زمزم نامیدهاند که آب را نگهداری میکرد. حربی میگوید: آن را زمزم نامیدهاند؛ زیرا اسبان در آن زمان قصد آن را میکردند و در کنار این چاه به شیهه میپرداختند.
مسعودی میگوید: «زمزمه» صدایی است که اسب به هنگام نوشیدن آب از بینی خود در میآورد. عمر به کارگزارانش نوشت که اسبها را از شیهه کشیدن باز دارید.
مسعودی سروده است:
زمزمت الفُرْسُ عَلی زمزم و ذلک فی سالفها الأقدم
نیز گفته شده که این کلمه: مشتق نیست. ما معنای برخی از این نامها را در اصل این کتاب ذکر کردهایم.
1- در نسخه چاپی الروض الأُنُف، ج 1، ص 134 چنین آمده است: «در نامهای آن زُمَازِمُ و زمزم به نقل از المطرز نقل شده است».
ص: 456